نمایش جزئیات
روضه و توسل به حضرت علی اصغر علیه السلام اجرا شده شب هفتم ماه مبارک رمضان به نفسِ کربلایی حسین طاهری

بارالها!
حسین از آن عشقی که ز تو منفک است میترسد
قبر اما عجیب تاریک است پسرم کوچک است میترسد
«آی علی بالام..»
*حاج رسول ترک رو خواب دیدن گفتن حاج رسول چه خبر؟ بگو ببینم اوضاع چطوره اونور اینجا خیلی برای حسین خودت می کشتی تو روضه ها ..گفت: همه نوکری هامو رو بذارید کنار، اینجا به من یه مقامی دادن.. من تو روضه ها هر وقت روضه خون روضه میخوند لالایی میگفت دستم رو طبق عادت تکون میدادم می آوردم بالا میگفتم آی علی لای لای ... اینجا مادرش بچه رو میاره میسپاره دست من میگه حاج رسول تو برا بچه ام خوب لالایی میخوندی*
قبر اما عجیب تاریک است
پسرم کوچک است میترسد
روی این سر چگونه سنگ مثل اهل قبور بگذارم
آه باید به جای گهواره پسرم را به گور باید بسپارم
زندگی من رو میبینی رباب
إِسمع، إِفهم، علی اصغر من
علی اصغر من!
این صدای گرفته باباست
به تن خسته ام نگاه نکن
روح من هم کنار تو آنجاست
محض تسکین مادرت به تنت
کاش میشد دوباره جان بدهم
بازوی کوچک و نحیفت را
من چگونه تکان، تکان بدهم
هق هق من دوباره میشکند
این فضای غریب و ساکت را
با چه رویی بخوانم ای پسرم
بر تن تو نماز میت را
وای اگر بغض تیر خورده ی من
سر شکوه به کفر باز کند
جای دارد پس از نماز به تو
یک نفر هم به من نماز کند
سنگ پرتاب کردن این قوم
سوی آیینه های سیقلی ام
بارالها تو شاهد باش
غیر خوبی ندیدم از علیم
«اللَّهُمَّ إِنَّا لَا نَعْلَمُ مِنْهُ إِلَّا خَیْرا …»
خاک میریزم و نمی خواهم
بزنم حرفهای آخر را
وقت غسل و حنوط تو دیدم
میدهی بوی شیر مادر را
*مختار سنگ دل ترین دشمن رو بیرون کشید گفت: بگو ببینم شد جایی تو هم دلت برا حسین بسوزه ؟گفت: آره امیر! نه تنها دلم براش سوخت..من برا حسین گریه کردم.گفت: بگو ببینم نانجیب چه کردی با آقای من که تو هم براش گریه کردی ؟گفت: دیدم بچه رو آورد تو میدون گرفت رو دستش محاسنش رو دست گرفت گفت:"ان لم ترحمونی فالرحمو هذا الرضیه"
اگه به من رحم نمیکنید به این بچه رحم کنید. اما حرمله نذاشت حرفهای باباش تموم شه سه شعبه رو گذاشت تو چله ی کمون چی شد دیگه ؟ بچه رو دست بابا پر پر زد ،اما مختار من تا اینجا هم برا حسین گریه نکردم ببین چی شد که من برا حسین گریه کردم .دیدم بچه رو زیر عبا گرفت ،عبا رو روی بچه انداخت هی یه نگاه میکنه به خیمه ها یه قدم میره سمت خیمه ها یه قدم برمیگرده. گفت: فهمیدی دلیل این کارش چی بود؟ گفت: از نظر من یه خانمی که جلو خیمه بود مادر بچه بود حسین خجالت میکشید..*
«در عالم رویا یه بزرگی امام زمان رو دید آقا فرمود: برا فرج من روضه علی اصغر بخون»
*گفت دیدم رفت پشت خیمه ها با غلاف شمشیرش یه قبر کوچیکی کند همهی اونهایی که تو این لحظه ها برا غارت میدویدند سمت خیمه ها دیدم همه اشون وایستادن دارن نگاه میکنن.. یکی اشون خیلی زرنگ تر بود با خودم گفتم حتما میره. دیدم نه وایساده داره نگاه میکنه،میدونه ابی عبدالله رفته پشت خیمه میدونه بالاترین چیزی که میتونه بره غارت کنه رو تو فکرش نگه داشته.. دیدم بعد از این که حسین رفت از پشت خیمه ها این نانجیب رفته پشت خیمه ها داره دنبال گنجش میگرده هی نیزش رو تو خاک میکنه هی بیرون میاره اما یه بار که بیرون آورد. دیدم رباب روی زمین نشست هی خاکها رو، رو سرش میریخت صدا میزنه..*
این سیب سرخ نیست
سر اصغر من است
«حسین،حسین،حسین..»
برچسب ها
- حسین طاهری
- باب الحرم
- مناجات
- متن
- مداحی
- آموزش مداحی
- دانلود مداحی
- متن روضه
- طاهری
- محمدحسین طاهری
- اشعار
- متن شعر
- اشعار مذهبی
- شعر مذهبی
- اشعار مناجاتی
- ماه مبارک رمضان
- دانلود روضه
- روضه حضرت علی اصغر
- روضه جانسوز
- روضه و توسل
- شعر روضه
- گریز روضه
- متن اشعار
- گریز مداحی
- دانلود مناجات
- متن شعر مداحی
- متن روضه با صوت
- متن روضه شب هفتم محرم
- متن روضه حضرت علی اصغر
- شعر شهادت حضرت علی اصغر
- متن روضه شب 7 محرم
- متن روضه مراسم شیر خوارگان
- حضرت علی اصغر امام حسین
- متن روضه حضرت رباب
- متن شعر برای ماه رمضان
- متن مناجات با خداوند
- شعر به همراه سبک برای رمضان
- شعر مداحی رمضان
- متن شعر مناجات با خدا در رمضان