نمایش جزئیات

روضه و توسل به حضرت خدیجه سلام الله علیها اجرا شده شب دهم ماه مبارک رمضان به نفسِ کربلایی حسین طاهری

 روضه و توسل به حضرت خدیجه سلام الله علیها اجرا شده شب دهم ماه مبارک رمضان به نفسِ کربلایی حسین طاهری

زنی که خواست مردش رحمة للعالمین باشد
 سزاور است در القابش ام ّالمومنین باشد

 خدیجه ذکر لبهای محمد بود و این یعنی 
 چقدر این اسم زیبا می تواند دلنشین باشد
 
از این مادر که کوثر پرورانده دامن پاکش 
توقع می‌رود تا حشر عصمت آفرین باشد 

قسم بر وصله های چادر زهرای مظلومه
نخی از ریشه های چادرش حبلُ المتین باشد
 
اگر چه سال‌ها پیش از غدیر از این جهان رفته 
 شهادت داده که حیدر امیر المومنین باشد
 
 شبیه مادرش زهرا مصیبت دیدهٔ طفل است
 رباب از خرمن دامن خدیجه خوشه چین باشد
 
خدایا چادری که یادگار مادر زهرا ست 
نباید زیر دست و پای  نامردی لعین باشد
 
*برا این خانم مگه چند شب تو سال ما  گریه میکنیم؟ *

از درد غربت داشت کوثر گریه میکرد
 زهرا به روی قبر مادر گریه می کرد 

خاک مزار مادرش را می گرفت و
 با دست خود می ریخت بر سر گریه می کرد

 یاد گذشته یاد آینده برای این 
مادر و دختر پیمبر گریه میکرد 

گرم تماشای عزاداری آنها بود 
یک گوشه ای آرام حیدر گریه میکرد 

*این گریه های آروم مولا تمومی نداشت یه شبی اینجا گریه می کرد یه شبی هم سرش رو تو چاه می کرد، آروم آروم میگفت:الا ای چاه یارم را گرفتند، گلم، باغم، بهارم را گرفتند..*

اما این بار تکرار شدتکرار شد تکرار این
 قصه‌ اما  در دل شب این بار زینب زار و مضطر گریه می کرد 

بر روی قبر مخفی مادر به یاد آن
شعله هاو یاس پر پر گریه می کرد

وقتی که خون تازه از مسمار می ریخت
 انگار بر حال علی در گریه میکرد

 دست خدا را دست بسته می کشیدند
 زهرا به مظلومی شوهر گریه میکرد 

*من نمی دونم با چه جراتی شیخ جعفر مجتهدی رحمة الله علیه در حرم امیر المومنین نشست اصرار گفت :آقا جان من میخوام ببینم چطور اون لحظه شما رو از خونه بیرون آوردند تو همین احوالات از حال رفت یا خوابید در عالم مکاشفه یا رویا امير المومنین رو دید گفت :شیخ جعفر بگذر از خواسته ای که داری شاید هر چی که تا حالا بهت دادیم شیخ جعفر مجتهدی همه رو ازت میگیریم، این یه لحظه رو نشونت میدیم گفت:برا من که حرفی نیست هر چی دادی شما دادی اما می خوام ببینم آقا جانم، چه دلی داشته شیخ جعفر خدایی میگه :پرده از جلو چشمام کنار رفت تا این لحظه همه میگن دستهای مولا رو بسته بودند از خونه بیرون می کشیدند اما شیخ جعفر میگه من اینطور ندیدم گفت دیدم عمامه مولا رو دور گردنش انداختند دارن از خونه بیرون می‌کشند چه خبره ؟*

دنبال حیدر می دوید
از سینه اش خون می چکید
شکر خدا زینب ندید شکر خدا زینب ندید
 
*زینب ندید ؟زینب اگه این لحظه رو ندید بد تر از اینها رو دید آره بگو من اومدم برات گریه کنم سال من اینجوری شروع شد ، میگه دیر رسیدن های زینب از همین جا شروع شد...*
 
به سمت گودال از خیمه دویدم من 
شمر جلوتر بود دیر رسیدم من
سر تو دعوا بود ناله کشیدم من 
سر تو رو بردند دیر رسیدم من 

یه گوشه ی گودال مادر و دیدم من
که رفته بود از حال دیر رسیدم من 
تو مجلس دشمن حسرت کشیدم من
رباب سر رو برداشت اما دیر رسیدم من 

*میخوای سالت رو برات امضا کنه این خانم ، دست بالا سرت بیاد الان خیلی ها تو بین الحرمین دارن صداش می‌زنند، بلند بگو حسین ، حسین ، حسین ...*