نمایش جزئیات

روضه و توسل به حضرت زینب سلام الله علیها اجراشده شب بیست و چهارم ماه مبارک رمضان به نفسِ حاج‌ محمد رضا طاهری

روضه و توسل به حضرت زینب سلام الله علیها اجراشده شب بیست و چهارم ماه مبارک رمضان به نفسِ حاج‌ محمد رضا طاهری

من زینب غم‌پرورم ام حبیبه
ببین چه آمد بر سرم ام حبیبه
حق داشتی نشناختی که زینبم من
شد پیر بانوی حرم اُمّ‌ حبیبه

باور نمیکردی ببینی بی حسینم
من‌ هم نمیشد باورم اُمّ‌ حبیبه
این سر که بر نی میکند قرآن تلاوت
باشد سر برادرم اُمّ‌ حبیبه

*تو محرم خونه ما بودی یه روزی خدمت کار خونه ما بودی بابام علی اسباب ازدواجت را درست کرد خدا را شکر الان خانمی برای خودت شدی کنیز داری غلام داری دو رو ورت شلوغه اما ما را با دست بسته رها نکن...* 

در کربلا لب تشنه او را سر بریدند
در پیش چشمان ترم اُمّ‌ حبیبه

*این سوال و فقط ام حبیبه از خانم نکرد که چقدر پیر شدی چرا انقدر شکسته شدی.. یه روز دید قافله بر گشت مدینه عبدالله ابن جعفر تو محفل ها سر کشی ميکرد، تا رسید به زینب کسی که یه عمر کنارش زندگی کرده را نشناخته.. از  بی بی سراغ زینب و داره میگیره صدا زد خانم منو  ندیدین اینجا فرمود: عبدالله حق داری زینب نشناسی یه مرتبه گفت خانم چرا اینطوری شدی چرا انقدر شکسته شدی؟  همان حرفی که به ام حبیبه زد به عبدالله هم زد ، فرمود:عبدالله نبودی کنار گودال 
جلو چشمان خودم دشمن روی سینه برادرم نشست..*