نمایش جزئیات

روضه و توسل به باب الحوائج حضرت موسی بن جعفر علیه السلام اجرا شده شب بیست و ششم ماه مبارک به نفسِ حاج‌ محمد رضا طاهری

روضه و توسل به باب الحوائج حضرت موسی بن جعفر علیه السلام  اجرا شده شب بیست و ششم ماه مبارک به نفسِ حاج‌ محمد رضا طاهری

سلام بر اون آقایی که در قعر سیاه چال انقد شکنجه اش کردن ..خدا لعنت کنه  این صهیونیست‌ها رو زندانبان آقا موسی بن جعفر یهودی بود هر آنچه ظلم بلد بود سر این آقا آورد. خود هارون الرشید ملعون خواب رسول الله و دید آقا فرمودن: که چیکار داری میکنی نانجیب با بچه ما انقد اذیتش میکنی ...هارون صداش زد این سندی بن شارک ملعون و صداش زد اون اعتراض کرد ما گفتیم اذیتش کن نه انقد چقدر داری شکنجه اش میکنی ایشون میگفت این نانجیب وقتی که برمیگشت به سمت زندان هی با خودش میگفت که حالا میری شکایت منو به هارون میکنی... من بلدم باهات چیکار کنم.. گفت: آقا سر نماز بود.. انقد بهتون بگم نماز آقا بدون رکوع موند..* 
 
باب الحوائجی و گرفتار آمدی 
درمان دردهایی و بیمار آمدی 

ما سالهاس در به در مشهد و قمیم 
با رزق و روزی تو چنین بار آمدیم 

در ساحلِ نجات تو پهلو گرفته ایم 
آلوده آمدیم گنهکار آمدیم 

دستانمان تهی است به بازار عشق تو
با یک کلاف بر سر بازار آمدیم 

شکر خدا جسم تو را بی سر ندیدم 
زخم سنان بر روی آن پیکر ندیدم
 
*بدن آقاتون و روی یه تخته پاره گذاشتن 
نانجیب داد میزد "هذا امام الرفضه "
اون چیزی که بیشتر از همه دل و آتیش میزد از یطرف رو این تخته پاره سر آقا افتاده بود از یطرف پاهاش اما...*

 شکر خدا که شیعیان بودن آن روز 
مردم تو را بی یار و بی یاور ندیدن 

شکر خدا آن روز دخترها نبودن 
پای تو را آن لحظه ی آخر ندیدن

ساقت شکسته بود اما سینه ات را 
در زیر پای سرخ یک لشگر ندیدن 

آقا خدا رو شکر مردم حنجرت را 
درگیر با کندی یک خنجر ندیدن

*بذار یکجا دیگه هم دلتو ببرم..* 

هر چند روی تخته ی در بود جسمت 
اما در آن زخمی ز میخ در ندیدن

هم دخترت رنگ اسارت را ندیده 
هم خواهرانت غارتِ معجر ندیده 

*بدن رو غریبانه آوردن اما تا شیعیان خبر شدن خودشون و رسوندن بدن و گذاشته بودن یک جایی که این نانجیب ها وسط بازار بخواد سوء استفاده سیاسی بکنن 
بگن بیاید شیعه ها ببینن این بدن سالمه نگن ما کشتیم این آقا رو.. تو زندان هم که بود حضرت آوردن یک‌ جای خوب نشون دادن آقا فرمود: گول نخورید بخدا من و مسموم کردند. اینجا هم شیعه ها اومدن گفتن ولشون کنید اینا میخوان بهره برداری خودشون و کنن. ما نمیذاریم آقامون غریب بمونه.. میگن انقدری گل آوردن رو این بدن ریختن دیگه "سوق الریاحین" نام گرفت وقتی میخواستن بدن و در بیارن هی گلها رو‌ کنار میزدن.. من بمیرم برا اون بدنی که زینب اومد نشست هی شمشیر شکسته عقب میزد هی نیزه شکسته و سنگ ها رو ...*

«دست گدایی بالا ببر از پرده ی جگر بگو 
حسین»