نمایش جزئیات

روضه و توسل به ابن الکریم حضرت عبدالله بن حسن علیه السلام اجرا شده شب پنجم محرم به نفسِ سیدمجید بنی فاطمه

روضه و توسل به ابن الکریم حضرت عبدالله بن حسن علیه السلام اجرا شده شب پنجم محرم به نفسِ سیدمجید بنی فاطمه

شب امام حسنه، همه امام حسنی ها فیض ببرن، چقدر خوبه بین عزادارهای امام حسین برا امام حسن گریه میکنی، مادرش هم همینجور بود، یه نگاه کرد گفت: بابا جان همه میگن حسین، تو میگی حسن، گفت دیدم ملائکه هم میگن حسین. دیدم حسنم غریبه، فرمود: هر کی برا حسنم گریه کنه قیامت گریان نمیشه، آخ قربون خودت برم، قربون قد و بالای بچه هات برم، انقدر امام حسین حساس بود رو بچه های امام حسن، مخصوصا عبدالله بن الحسن. هم براش عمو بود هم براش مثل بابا بود. هر جا میشِست بلند میشد عبدالله بن الحسن کنارش بود، وقتی خواست ابی عبدالله وداع کنه، همه رو سپرد اما سفارش دو نفر رو زیاد کرد، یکی رقیه بود، سفارش عبدالله رو کرد گفت: عزیزم حواست به این باشه، این تنها یادگار برادرمه، این غیرتیه، این پسر شیر جمله، زینب دستشو سفت بگیر، اگه رهاش کنی یه تنه میزنه وسط دل دشمن، به قد و بالاش نگاه نکن، عمه هم میشناسه اینو، کنار عمه دستش به دست عمه ست، نگاه کرد..*

نه ذوالجناح دگر تاب استقامت داشت
نه سیدالشهدا بر جدال طاقت داشت 

*خون داره از سر ابی عبدالله میاد، دستشو انداخت گردن ذوالجناح تا نیفته..*

هوا ز جور مخالف چو قیرگون گردید 
عزیز فاطمه از اسب سرنگون گردید 

بلند مرتبه شاهی ز صدر زین افتاد
اگر غلط نکنم عرش بر زمین افتاد

*صدا زد دخترم یه وقت غصه نخوری عزیز دلم.. یه عده ای میان آخرالزمان مردهاشون برا حسینت مثل زن جوون مرده گریه میکنن، دستش به دست عمه ست دید عمو افتاد، آدم باباش زمین بخوره... همچین که افتاد تو گودال این تیرها تو بدنش میشکنه، همچین که جمع شدن هلهله کنن، یه وقت گفت: عمه! رهام کن، گفت: عمه! قاسم رفت علی اکبر رفت، من طاقت ندارم ببینم به عموم اینجور اهانت میکنن، دوید سمت گودی قتلگاه، یه وقت رسید دید عمو افتاده، گرد و خاک بلند شده، صدا نفس های عمو میاد، خودشو زودی انداخت بغل عمو، عمو مگه من مرده باشم تو رو اینجوری غریب گیر آورده باشن، میدونی چیشد؟ یه وقت نگاه کرد دید یه نامردی شمشیر بالا آورد، خواست بزنه به ابی عبدالله، گفت نزن نامرد..دستشو بالا برد، فقط بهت بگم ابی عبدالله یه نگاه کرد دید دست عبدالله به پوست آویزانه، ابی عبدالله بغلش گرفت، دست نداره، یه مرتبه یه نانجیبی صدا زد حرمله... یادت باشه تو بغل امام حسین دو نفر جون دادن، یکی علی اصغر بود، تاریخ میگه یه تیر حرمله زد به حلقوم عبدالله، این بچه رو سینه ی امام حسین دوخته شد.*