نمایش جزئیات

روضه و توسل به حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام اجرا شده شب دهم محرم۱۴۰۳به نفسِ سید رضا نریمانی

روضه و توسل به حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام اجرا شده شب دهم محرم۱۴۰۳به نفسِ سید رضا نریمانی

آقا الان همه صحنه ها رو تو‌کربلا داره میبینه، میبینه چجوری عمه اش دست به سر گذاشته.این بچه ها رو چجوری کنار خودش تا تل آورده ، داره میبینه چجوری زینب چادرشو جلو چشم بچه ها گرفته بچه ها این صحنه رو‌نبینن ، میبینه چجوری جدش حسینو‌ دوره کردن، داره میبینه چجوری دارن با شمشیر می زنن با نیزه می زنن ، با سنگ می زنن همه رو داره آقا میبینه ما فقط یه چیزی میشنویم..*

آقاجان!
هر گاه بی قرار حریم تو میشویم
باید پناه برد به صحن رضا حسین
دلشوره ی زیارت تو‌ می کشد مرا
این اربعین مرا برسان کربلا حسین

*امشب همه روضه خونن، امام رضا هم داره اینجور روضه میخونه..*

ریان بن شبیب جد ما رو غریب گیر آوردن
ریان بن شبیب ابو واسه حبیب دیر آوردن

تو شیب گودال سرازیر شد حسین پیر شد
آه ته گودال زمین گیر شد حسین پیر شد

بلا سر زینب آوردن سر و بردن
به سمت گودال از خیمه دویدم من
شمر جلوتر بود دیر رسیدم من

سر تو‌دعوا بود ناله کشیدم‌ من
سر تو رو بردن دیر رسیدم من
یه گوشه ی گودال مادر و دیدم من
که رفته بود از حال دیر رسیدم من
افتان و خیزان و نفس بریدم من

دیر آمدم دیدم سرت دست سنان بود
گودال منبر بود و زخمت روضه خوان بود
افتاده بودی زیر نعل تازه ی اسب
با اینکه زیر پای تو هفت آسمان بود

این نامرتب بودنت تقصیر شمر است
تاراج جسم تو ولی فکر سنان بود
انگشترت هر چند دست یک نفر رفت
پیراهنت اما به دست این و آن بود

نزدیک‌ مغرب شمرجسمت را رها کرد
ازخون وضو میساخت هنگام اذان بود
دندان تو افتاد روی خاک گودال
جنس عصای پیرمردان خیزران بود

با قامت خم رفتم از گودال بیرون
یادش بخیر آن روز که زینب جوان بود

*یادته چه زندگی خوبی داشتیم از همون روزی که مادرمو تو کوچه ها زدن گفتم دیگه این زندگی زندگی نمیشه، یادمه دعا می کردی ان شاءالله مثل مادر بشم الان که دارم میبینمت چقدر شبیه مادر شدی، نیزه به پهلوت زدن طعم دردپهلو رو کشیدی، کاش میشد منم درد پهلو رو بچشم،تا این حرفو زد یه عده اعراب ریختن تو گودال، انقدر با تازیانه به پهلوش زدن*

آنقدر سخت شد جدا سرِ تو 
که بلند است آه مادر تو
پیش زنها خجالتت دادند
پیروهن نیست روی پیکر تو

فکر می کردی آخرش با شمر
بشود هم مسیر، خواهر تو
من نگفتم‌کجاست انگشتر
که نگویی کجاست معجر تو

اولین ضربه کربلا لرزید
سر گودال مادری افتاد
از حرم یک نگاه پر خواهش
به لب کندخنجری افتاد
دومین ضربه شمر هم لرزید
چکمه اش بر گلو ترحم کرد

ناله ی یا بنی ای آمد
خنجری دست و پای خود گم کرد
سومین ضربه غنچه ای پژمرد
لاله در چنگ‌ خار و خس افتاد
سینه ای غرق زخم بود اما
خنجری کند از نفس افتاد

چهارمین ضربه پنجمین ضربه
وضع حنجر وخیم تر می شد
ششمین ضربه هفتمین ضربه
 فاطمه داشت بی پسر می شد
هشتمین ضربه کعبه هم لرزید
درد بر استخوان مماس افتاد

نهمین ضربه خنجر کهنه
پشت گردن به التماس افتاد
دهمین ضربه کاسه ی صبر لشکری 
رفته رفته سر می رفت
زودتر از سر بریده به شام

قاصدی داشت خوش خبر می رفت
نوبت ضربه ای عجیب رسید
یازده بار آسمان غش کرد
حرمله سمت خیمه ها می رفت
در حرم معجری جوان غش کرد

وای از ضربه ی دوازدهم
ضربه ای که سنان پسندتر است
شمر با دستهای لرزان گفت
چه کسی نیزه اش بلندتر است؟

*دید صدای ابی عبدالله هنوز بلنده، هی میگه "یاغیاث المستغیثین"داره با خدا مناجات می کنه آبروی اینها داره میره، همچین که دید داره میگه "یا غیاث المستغیثین" نیزه رو برداشت چنان تو دهن ابی عبدالله زد..*

ای وای پر از زخمی
ای وای پر از خونی
عطشان اگه بودی عریان نمیمونی

نترس اگه غارت شده پیروهنت
چادرمو میندازم رو بدنت

منم شبیه خیمه هات می سوختم
کاشکی خودم برات کفن می دوختم

خدای من خدای من
عریانه بچه ی با حیای من

خدای من خدای من
سر بریدن بچمو رو پاهای من

خدای من خدای من