نمایش جزئیات
روضه و توسل ویژهٔ ورود خاندان آل الله به سرزمین کربلا اجرا شده شب دوم محرم۱۴۰۳به نفسِ حاج حسن شالبافان

*شب دوم ماه محرم شروع دلشوره های زینب کبری.. بحق اون لحظه ای که یه وقت دید داداشش دست به محاسن مبارک زد و گفت: "انالله واناالیه راجعون.".میگن مثل فردا، وقتی رسیدند تا ابی عبدالله فرمود:" انالله واناالیه راجعون" هوا دگرگون شد غبار کربلا رو محاسن حسین نشست. یه وقت زینب نگاه کرد همه ی غمهای عالم رو دل زینب نشست.. چیزی طول نکشید چند روز دیگه این محاسن خونین شد اون موقعه ای که دیدند بلند مرتبه شاهی ..ارباب ما با گونه راست تو گودال خوابید.."السلام علی الخدالتریب.." به صورت خاک آلود ارباب دستامونوبلندکنیم زن و مردصدا بزن الهی العفو الهی العفو*
بعد بسم الله ما هست تعالی زینب
آیةُ الله علی، آیت عظمی زینب
هاجر و آسیه نه، مریم و حوا هرگز
بنویسید فقط حضرت زهرا زینب
خرج یک صفحه از اوصاف بلندش شده است
که فقط نقش کند جوهر دریا زینب
زینتی داشت اگر نام علی نامش بود
خوب گفته اند که ای ام ابیها زینب
هرچه گفتیم از او در خور شأنش، هیهات
هرچه خواندیم خدا گفت حاشا زینب
کربلا کرب و بلا نیست فقط بی زینب
کربلا کرب و بلا هست فقط با زینب
ذوالفقار علوی پیش دَمَش کم دارد
آنکه زد ریشه هرکاخ ستم را زینب
مرتضی گفت تویی فاطمه یا اینکه منی
نفست گرم به هرخطبه ی غرّا زینب
فکر کردند زینب دست بسته است
دست بسته است ولی دست بسته نیست
زینب سرش شکسته ولی سرشکسته نیست
میگن وقتی تو کوفه نانجیبا زینب رو دوره کردند خانم صدا زد،اُسکتوا. روایت میگه زنگ شتران از حرکت ایستاد نفس ها در سینه حبس شد. پیرمردها گفتند:یاللعجب! این صدای علیه ،یه کاری کرد نوشتند زن های کوفه آنقدر گریه کردند. تازه فهمیدند این زن کیه.. از گریه زن هامردها شیون می کردند یه نفر دوید به عبیدالله گفت: امیرگفت چی شده بهم ریختی ؟ امیر اگه دختر علی همین جور ادامه بده الان کاخ رور وی سرت خراب میکنه. نانجیب گفت: برید ساکتش کنید سنگش بزنید..گفتند فایده ای نداره. یه بی مروت اونجا بود گفت من می دونم چه جوری ساکت میشه.. گفت چکارکنیم ؟ امیر چند روزه حسینشو ندیده.. بگید نیزه ای که سرحسین رو اون نیزه اس رو بیارند.داشت خطبه می خوند یهو نگاش افتاد به صورت داداش،صدا زد یا هلال زینب!..
ذوالفقارعلوی پیش دَمَش کم آرَد
آنکه زد ریشه هر کاخ ستم را زینب
مرتضی گفت تویی فاطمه یا اینکه منی
نفست گرم به هر خطبه ی غرٔا زینب
نور که سایه ندارد که به آن دیده شود
چشم محجور کجا نور معلی زینب
ظلمتی هم اگر آمد که شما جلوه کنید
که ببینند چه کرده است به دنیا زینب
قدم اول خود را سر دنیا زدی و
قدم بعد روی زانوی سقا
*یه وقت دید دیگه ذوالجناح قدم از قدم بر نمیداره نوشتند تا هفت مرکب عوض کرد، امامه،معصومه ،میخواد بقیه بفهمند، فرمود:بگید اون پیرمرد بادیه نشین بیاد، اومد جلو آقا فرمود:پیرمرد اهل این سرزمینی؟بله آقا، بگو ببینم اینجا را چه نامیده اند؟ عرض کرد آقاجان اینجا رو غاضریه میگن،شط فرات میگن،نینوا میگن،حضرت یه نگاه کرد پیرمرد اسم دیگه ای هم داره؟ سرش رو انداخت پایین بله آقا به اینجا کربلا هم میگن. تا گفت کربلا ابی عبدالله فرمود: "اعوذبالله من الکرب والبلا "تا دیدند ابی عبدالله فرمود: کربلا آروم آروم خانم پرده محمل رو کنار زد..شاید یه نفر صدا زد گفت خوبه نزدیکی ما آب هم هست، یه لحظه رباب خیالش راحت شد، یه جمال و جبروتی با یه فضای دلنشینی خانم زینب رو از ناقه پیاده کردند ابی عبدالله فرمود: علی اکبر اومد قمر منیر بنی هاشم اومد دو طرف این ناقه را گرفتندکه وقتی شتر میخواد زانو بزنه مباد خانم توو محمل تکون بخوره. لذا وقتی خواستن قدم رو زانوی اباالفضل بگذارند جناب علی اکبر فرمود: چشمها رو پایین بندازید.. ابی عبدالله دست زینب رو گرفت پیاده کرد. فرمود: یک خیمه ی بزرگی بپا کردن همه زنها و مخدرات تو این خیمه جمع کردند. لذا ابی عبدالله نشست وسط خیمه یه نگاه به زینب کرد یه نگاه به رباب.. گاهی اوقات رقیه رو بغل میکرد
همه خیمه ها رو برپا کردند. اولین خیمه ،خیمه اباالفضله فرمود:عباسم! خیمه اتو رو بلندی بنا کن. اینا دلیل داره،میخواست هر موقع عباس از خیمه میاد بیرون لشکر دشمن قد و بالای عباس رو ببینه .خیمه ها رو بناکردند فرمود:خیمه زینب رو کنارخیمه حسین بزنید..*
جانِ زینب به لبم آمده جانم چه کنم
نگرانم نگرانم نگرانم چه کنم
داداش !
خاک این دشت چرا قوت پایم را بُرد
قدمی تا که زدم رفت توانم چه کنم
دور تا دور فقط خنجر و تیر است
بند آورده تماشایش زبانم چه کنم
نگرانم تو و زانو زدنت پیش علی
وای دلواپس آن نیزه زنانم چه کنم
برگرد مدینه که نگویم در راه
بعد تو همسفر شمر و سنانم چه کنم
برگرد که در شام نگویند به سرم
بین یک شهر پر از زخم زبانم چه کنم
مادرم گفته به حلقت دو سه تا بوسه زنم
جان زهرا نتوانم نتوانم چه کنم
امان ازاین چه کنم چه کنم ها... می دونی زینب کجا به چه کنم چه کنم افتاد؟؟
عصر روز یازدهم همه رو سوار محمل ها کرد یه وقت یه نگاه کرد دید دور و برش هیچ محرمی برا زینب نمونده. یه وقت شمر اومد جلو خانوم دستاش شروع کردبه لرزیدن، دستارو گذاشت رو سرش اول یه نگاه به علقمه کرد یه نگاه کرد توو گودال، شمر میگه دیدم بدن حسین داره می لرزه هی صدا میزنه "اُخیه اُخیه" خانم صدا زد نانجیب عقب برو.یا صاحب الزمان اینجا خودش سوار مرکب شد. حسین جان کجا بودی اون ساعتی که زینب رو وارد محله یهودیا کردن.. *
«ای تشنه لب حسین»
از پیش تو با رخ کبودم رفتم
با داغ نشسته بر وجودم رفتم
چشم تو براد رعزیزم روشن
با شمر سفر نرفته بودم رفتم
داداش!
از سر نیزه ببین خواهر تو زار شده
تو کس و کار منی شمر جلودار شده
دستا رو بالا بیارید مظلوم حسین،
عطشان حسین بی کس حسین
تشنه حسین عریان حسین زخمی حسین
من که از آغاز عمربی تو نکردم سفر
خیز و ببین یا اخا با که سفر میکنم
سه غم اومد به جانم هر سه یکبار
غریبی و اسیری و غم یار
داداش!
غریبی و اسیری چاره داره
چاره داره چاره داره
ولی آخر کُشد ما را غم یارغم یارغم یار
*می دونی چکار کرد غم یار؟ابی عبدالله بیست و هشت ماه رجب از مدینه حرکت کرد،لذا تاریخ میگه عبدالله همسرزینب همراه نشد با کاروان، شعبان، رمضان، شوال، ذی القعده ذی الخجه محرم صفر کاروان برگشت ،زینب نزدیک شش هفت ماه ازمدینه اومده بود بیرون وقتی کاروان برگشت مدینه امام سجادعلیه السلام فرمود:همین جا خیمه بزنیم یک نفر بنام بشیر رفت صدا زد مردم بیایید کاروان از کربلا برگشته،میگن عبدالله همسر زینب اومد ایستاد هی نگاه میکرد اومد محضر امام سجاد، آقاجان سوال دارم ،امام معصومه فهمید چی میخواد بگه، فرمود: چی میخوای بدونی عبدالله؟آقا جان از بنی هاشم زنی هم به شهادت رسیده؟ فرمود: نه،گفت هرچی نگاه میکنم عقیله بنی هاشم رو نمی بینم .یه وقت دید یکی بریده بریده میگه عبدالله برگشت دید یه خانم قدخمیده عبدالله من زینبم حق داری نشناسی.. عبدالله خودم دیدم باچکمه برش گردوند،عبدالله خودم دیدم نشست روسینه اش،عبدالله خودم دیدم محاسنش روتو دست گرفت..«طرف مَرده دو تا داغ می بینه میگن فلانی پیرشد..»خانم زینب از صبح تا غروب هجده داغ محرم دیده ..عبدالله خودم اومدم بالا سر علی اکبر،خودم دیدم علی اصغرش رو، رو دست گرفت،عبدالله خودم تو خرابه با دستای خودم بچه اشو دفن کردم. خودم براش تلقین خوندم، خودم تکونش دادم، اسمی افهمی یارقیه.. خودم گفتم عمه نترسی ها، خودم گفتم این تاریکی دیگه زجر نذاره،،،ای حسین..*
«به آبروی عمه جانمون زینب کبری پنح مرتبه اللهم عجل لولیک الفرج»
برچسب ها
- آموزش مداحی
- دانلود مداحی
- حاج حسن شالبافان
- حسن شالبافان
- شالبافان
- متن شعر
- شعر مداحی
- اشعار مذهبی
- شعر و روضه ورود به کربلا
- متن شعر شب دوم محرم
- شب دوم محرم
- ورودیه
- متن شعر برای روز دوم محرم
- متن شعر ورود کاروان امام حسین به کربلا
- ورود کاروان امام حسین به زمین کربلا
- متن روضه ورود کاروان امام حسین به کربلا
- مداحی حسن شالبافان
- متن ورود کاروان امام حسین به کربلا
- شب دوم محرم 1402