نمایش جزئیات
روضه و توسل به حضرت علی اکبر علیه السلام اجرا شده شب هشتم محرم۱۴۰۳ به نفسِ حاج حسن شالبافان

"لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم
حسبنا الله و نعم الوکیل نعم المولی و نعم النصیر..."
شب هشتم ماه محرم، امام رضا جانم فرمود: با استففار خودتونو خوشبو کنید بوی بد گناه ملائک مقرب رو از شما دور میکنه. زن و مرد همه با هم "استغفر الله الذی لا اله الا هو الحی القیوم الرحمن الرحیم ذوالجلال و الاکرام و أتوب الیه"به مقام علی اکبر امام حسین الهی العفو...*
خوش بحال شهدا که پر کشیدند
خوش بحال شهدا بهشتو دیدند
خوش بحالشون که از دنیا بریدند
تو نمازاشون خدا خدا می کردند
شب حمله برا هم دعا می کردند
یه توسل به امام رضا می کردند
یاد شما دلامونو خدایی کرده
یاد شما ماها رو کربلایی کرده
شهدا شبای جمعه
همه زائر حسین اند
دیگه چی بهتر از این
که مجاور حسین اند
*حالا دست راستت بیاد بالا؛ سلام بر شهدا، همه احترام کنید. سلام بر شهدا... "السلام علیکم یا انصار رسول الله..."*
جهان ملکی ست بی پایان که سلطانش علی باشد
صراط الله آنجایی ست که پایانش علی باشد
علی عین کتاب اله، آیاتش شروع او
ولایت را کسی فهمد که قرآنش علی باشد
حدیث من یَمُت فرمود، جان دادند عشاقش
خوشا آن خانهٔ قبری که مهمانش علی باشد
به مقداد و به سلمان و ابوذر می خورم سوگند
کسی که پای حیدر ماند تاوانش علی باشد
به قربان علی زهراست، از اول یقینا هم به قربانش به قربانش به قربانش علی باشد
پیمبر گفت در دوزخ نمی سوزد هر آن کس که
فقط یک ذره از ذرات ایمانش علی باشد
بهشت ماست آن جایی که نامش را نجف گفتند
حرم باشد دلی که نقش ایوانش علی باشد
قیامت، نامه اعمال ما را زود می پیچند
خوشا آن نامه ای که جای عنوانش علی باشد
حرم وقتی حرم شد که دلارامش حسین است و
نگهدارش علمدار و، نگهبانش علی باشد
حرم وقتی خیالش تخت می باشد که می بیند
سلحشورش علی باشد رجز خوانش علی باشد
حسین از عُمر میخواهد فقط دور علی گردد
به دامانش علی باشد به دستانش علی باشد
من از حال پدر دنبال اکبر خوب دانستم
فقط جانش علی باشد فقط جانش علی باشد
*همه چی بخاطر نام امیرالمؤمنین بود. همه چی از غدیر شروع شد. حواسمون باشه، اینا رو برا بچه هامون بگیم. اونایی که غدیر رو فراموش کردند عاشورا رو رقم زدند. اونایی که برا نفرات اول دست تو دست علی گذاشتند، تا امیرالمؤمنین با پیغمبر آمدند پایین، بعد از اینکه رسول خدا فرمود:" من کنت مولاه فهذا علی مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله..." اون اولی و دومی ملعون اومدند دست تو دست علی گذاشتند "بَخِّن بَخِّن "گفتن. اونا گفتند علی برات جبران کنیم. می دونی کجا جبران کرد؟ وقتی اومد پشت در صدای فاطمه رو شنید. اینا رو باید بگیم بچه ها بدونن. نانجیب خودش نوشته برای معاویه. گفت اول اومدم برگردم یاد کینه ای که از علی داشتم افتادم. لذا کاش اون چند قدم رو هم نرفته بود این حرامزاده. این فاصله ای که گرفت باعث شد هرچی زور داشت تو لگدش جمع کرد. لذا اینقدر فاطمه رو بین در و دیوار... عاشورا هم وقتی ابی عبدالله اومد شروع کرد خطبه خوندن، یه حرامزاده ای بلند شد گفت حسین اینایی که اینجا جمع شدند "بُغضا لِأبیک" بذا کار دارم با این جمله امشب تو روضه. گفت اینا همه بخاطر بابات علی اینجا جمع شدن. حالا امشب میخواد علی اکبرو بفرسته میدان.. یه موقع به مرحوم سراج تو حرم ابی عبدالله گفتند پاشو روضه بخوان. گفت چی بخونم؟ گفتند علی اکبر بخون. گفت به یه شرط علی اکبر میخوانم؛ شرط داره مگه؟ چه شرطی؟ گفت چند نفر برن زیر بغل های باباشو بگیرن، باباشو از حرم ببرند بیرون، من جلو ابی عبدالله روضه علی اکبر نمیخونم.
*یه موقع دیدی از جلو یه خونه رد میشی یه پارچه مشکی زدند. صدای گریه نمیاد. سوال می کنی آیا کسی که از این خونه رفته سنی ازش گذشته به قول ما دیگه زندگیشو انجام داده، بچه هاشو به سرانجام رسونده...اما یه موقعی از جلو خونه ای رد می شی. هرکی داغ جوون دیده منو ببخشه. بعد چند وقت می بینی هنوز صدای گریه داره میاد. میگی چه خبره؟ میگن اینا داغ جوون دیدن. لذا اوج مصیبت جایی بود...*
اشک چشم امام را دیدن
گل باغ امام را چیدن
آی مردم بلند گریه کنید
که به آقای ما بلند خندیدن
*آقاجان! اصحاب وعده کردند تا ما زنده ایم، نفری از بنی هاشم نباید بره سمت میدان. لذا پا قولشون هم وایسادن. اصحاب همشون رفتن. اولین نفری که از بنی هاشم میخواد بره میدان علی اکبره. همچین که اومد گفت بابا من برم؟ بدون تعلل گفت برو علی جان. قاسم رو گفتم برات پریشب. انقدر اصرار می کرد اجازه نمیداد. امشب روضه، روضه ی مرگ حسینه. فقط یه نگاه کرد گفت بابا برو با خواهرات وداع کن. برو با عمه هات وداع کن. سخت ترین وداع بعد از وداع ابی عبدالله، عاشورا وداع علی اکبر بود. لذا رفت تو خیمه مخدرات همه محارم دور علی اکبرو گرفتن. یه وقت دیدن یکی هی دامن علی رو میکشه. نگاه کرد دید رقیه ست. گفت داداش! میشه بغلم کنی؟ تا بغلش کرد، یه جمله ای داره این دختر، علی اکبرو بهم ریخت. گفت داداش داری میری "إرحم به غربتنا علی اکبر" رحم کن به غربت ما داداش...همه اومدن دورشو گرفتن. ابی عبدالله دید نمیذارن از خیمه بیاد بیرون. میگن ارباب ما اومد دست علی رو گرفت، عجب جمله ای می فرماید امام! فرمود علی رو رها کنید، "ممسوس فی ذات الله" علی غرق در خدا و غرق در شهادته. روضه رو باید تجسم کنی من میخونم. علی اکبر اومد بیرون لباس رزم پوشیده. شخصی که خَلقا، خُلقا، منطقا، اشبه الناس به رسول اللهه... یه وقت دیدند عباس داره عقاب رو میاره. اسب جناب علی اکبر اسمش عقاب بود. اسبی که خیلی باهوش بود، میگم برات. علی اکبر سوار شد. تا اومد حرکت کنه، برگشت دید امام دست به محاسن گرفته.یه نگاه بهش کرد گفت بابا پیاده شو یکم دیگه جلوم راه برو. لذا سوار شد گفت برو بابا. علی اکبر اومد وسط میدان، شروع کرد به جنگیدن، نوشتند تعداد زیادی رو به درک واصل کرد، اما دید انگار هنوز شهادتش امضا نشده. برگشت نگاه کرد دید ارباب ایستاده داره نگاش میکنه. یه جمله ای داره، که میگن جناب علی اکبر برگشت گفت: بابا من تشنمه. ببخشید! جناب علی اکبر مقامش در مقام امامت بود، در کنار امام سجاد علیه السلام. لذا این آقازاده می دونست آب تو خیمه ها نیست. اما دقت کن چی میخوام بگم. جوونا! بین شماها و ماها و باباها مون از یه سنی به بعد، یه پرده حیایی میاد. دیگه بابا نمیتونه جوونشو بغل کنه ببوسه. همه اش دنبال یه بهانه اس. یا بری کربلا برگردی بغلت کنه یا شب دومادی بغلت کنه ببوسدت. لذا علی اکبر دید باباش دل نمی کَنه، برگشت گفت: بابا تشنمه. این آقازاده باباشو بغل کرد. ارباب ما زبان در دهان علی گذاشت. اینجا بود دیگه امام دل کَند از علی، برگشت وسط میدان. چه جنگ نمایانی داره. دیدن حریفش نمیشن، گفتند دوره اش کنیم. یه جایی یه نامردی از پشت یه شمشیر زد به فرق علی اکبر. اسب حیوان نجیب و باهوشیه. تعلیم دیده بود اگه سوار بیفته رو گردن اسب، یعنی باید برگرده عقب. اینجا علی اکبر خودشو انداخت رو گردن عقاب. اما خون فرق علی جلو چشمای اسبو گرفت. دیدند اسب مسیر رو اشتباه داره میره وسط لشکر دشمن. یه نانجیبی گفت یه کوچه باز کنید، خودش داره میاد. یه حرامزاده ای گفت: اسمش علیه! یه نیزه زد تو پهلوی علی اکبر. یا الله! دیدند علی از رو اسب خورد زمین. اینجا بود صداش بلند شد، بابا! "علیک منی السلام"اینجا رو خانم سکینه نقل میکنه...
میگه تا صدای علی اکبر اومد دیدم بابام رکاب اسبو گم کرده، نمی تونه سوار بشه. عباس کمکش کرد. دیدند حسین اومد وسط لشکر. یه جمله ای بگم! تنها بدنی که امام، عاشورا براش حریم قائل شد، بدن علی اکبر بود. هفت قدمی بدن علی اکبر، ذوالجناح رو نگه داشت؛ اما من نمی دونم چی دید امام؟ که اینجا شیخ حر عاملی، عبارت مقتل عوض میشه. هرجا رسیده نوشتن؛ "و نَزَلَ فَرَس مِن الفَرس" یعنی حسین از اسب پیاده شد، اما اینجا نوشتند"و سَقَطَ من الفَرَس" همه دیدند حسین از اسب خورد زمین. داره با دو زانو میاد جلو یا الله... یا الله! یاصاحب الزمان...!*
پاشو بابا جون، شده دلم خون
بگو به من چرا شده، موهات پریشون
پاشیدی از هم، مُردم از این غم
پیکر تو عزیز من، شده چه دَرهم
*رسید بالاسرِ علی اکبر دو زانو خودشو رسوند. یا صاحب الزمان! اینجاس که میگن روضه، روضه مرگ حسینه. کنار هر شهیدی رسید، باهاش چند جمله حرف زده، اما شیخ عباس میگه جان از بدن علی مفارقت کرده بود. هرچی بهش گفت بابا یه بار دیگه لباتو تکون بده. یه بار دیگه منو صدا بزن، دید فایده نداره. می دونی ارباً اربا یعنی چی...؟* اینجا که سر علی رو برداشت، شونه های علی افتاد رو زمین. پاهای علی رو برداشت، پهلوهاش افتاد رو زمین. می دونی چکار کرد؟ دیدند سرِ علی رو گذاشت رو خاک، یه دست گذاشت اینطرف صورتش، یه دست گذاشت اون طرف صورت، دیدند پیرمرد کربلا خم شد صورت گذاشت رو صورت علی، هی میگفت: ولدی. هی داد می زد وَلَدی، وَلَدی پسرم. اینجا بود همه دور حسین جمع شدند.گفت...*
ریشهٔ نخل امیدم کندن
آه اِستاده به من می خندن
*یه وقت دید یه دست آروم اومد رو شانه حسین. برگشت نگاه کرد دید زینب اومده. بعضیا نوشتن اگه خانم نمی اومد، أبی عبدالله رو بدن علی جون میداد. اینجا امام حسین به چه کنم چه کنم افتاد! می دونی یاد کجا افتاد؟ یاد اون شبی که باباش بدن مادرو گذاشت رو زمین. دیدن علی هی میره تو قبر بیرون میاد. یه وقت دید دوتا دست شبیه دستای پیغمبر، هی میگه "اِلَیَّ..." اینجا هم زینب آمد. وای وای وای... یا صاحب الزمان! روضه امشب من با عباست.. عبای اباعبدالله سِبقه داره. این عبا از اُحُد شروع شد. از اون موقعی که پیغمبر عبارو انداخت رو بدن جناب حمزه. گفتند خواهرش داره میاد، دید وضعیت این بدن نامناسبه صورت رو مُثله کرده بودن، گفت نباید این خواهر ببینه. عبارو انداخت رو بدن حمزه سیدالشهداء. سادات منو ببخشند، یه جای دیگه این عبا بکار آمد. یا صاحب الزمان! میدونی برا کجا بود؟ وقتی دستای علی رو بستند؛ داشتند آقا رو می بردند از خونه بیرون، دید خانمش افتاده زیر دست و پا. دیدند علی عبا رو انداخت رو ناموسش. وای وای وای...علی اصغرم زیر عبا برد. اما کنار علی اکبر، دیدند حسین، اومد این عبارو پهن کرد زمین.یا صاحب الزمان! دید نمی تونه بدنو جمع کنه، صدا زد جوونای بنی هاشم بیایید. میدونی چه جور علی رو برد؟ صدا زد عباسم چهار گوشه عبا رو بگیرید. عبارو بردند زیر بدن علی اکبر. بدن رو چیدند تو عبا. یه وقت خواهرش نگاه کرد دید دارند بر می گردند. همه چهار گوشه عبارو گرفتند رقیه دید از زیر عبا داره خون می چکه. امان امان امان...گفت شما علی رو ببرید من خواهرمو برگردونم. بگم آقاجان! این جا هنوز شما بودید، عباس بود، هنوز قاسم و جوونای بنی هاشم بودن. امان از اون ساعتی که زینب صدا زد...*
از سر نیزه ببین خواهر تو زار شده
تو کس و کار منی شمر جلودار شده
*حالا دست راستتو بیار بالا، زن و مرد به قصد فرج... حسین... مظلوم حسین ،عطشان حسین، بی کس حسین...*
به مقام علی اکبر که بارها ایشون در عالم مکاشفه فرمودن. چرا شیعیان ما از منه علی اکبر چیزی نمیخوان؟ فرمودن: فقط کافیه من یه اشاره به بابام حسبن کنم. امشب هرکی اومده جوونا برا پدر مادراتون دعا کنید. پدر مادرا برا جووناشون دعا کنن. امشب از جناب علی اکبر بخوایم. نمیدونی داغ علی اکبر با حسین چه کرد! میگن تو مجلس نامحرما، اون حرامزاده با چوب دستیش، لابه لای موهای ابی عبدالله. یه نهیب زد، این چوبشو بین موهای ابی عبدالله. گفت حسین چقد پیر شدی همه موهات سفید شده .یه وقت دیدن خواهرش زینب بلند شد، صدا زد نانجیب می دونی کجا داداشم پیر شد؟ حسین رو بدن علی اکبر پیرشد...*
نمک زندگی من پسرم بود
نمک زندگی ام را به زمین پاشیدند
*دیدن یه دست به کمر گرفته، پشت عبایی که دارن علی رو می برن میان. گفت بابا...!*
ریز ریزی ولی عزیزی تو
چه کنم از عبا نریزی پسرم
برچسب ها
- آموزش مداحی
- دانلود مداحی
- متن روضه
- حاج حسن شالبافان
- حسن شالبافان
- شالبافان
- شعر مذهبی
- دانلود روضه
- روضه جانسوز
- روضه و توسل
- شعر روضه
- گریز روضه
- گریز مداحی
- متن شعر مداحی
- متن روضه با صوت
- متن روضه شب هشتم محرم
- روضه حضرت علی اکبر
- متن روضه حضرت علی اکبر
- شعر شهادت حضرت علی اکبر
- متن روضه شب 8 محرم
- حضرت علی اکبر امام حسین
- مداحی حسن شالبافان
- محرم 1403
- هشتم محرم 1403
- شب هشتم محرم 1403