نمایش جزئیات

روضه و توسل به راوی دشت کربلا امام‌محمدباقر علیه السلام اجرا شده به نفسِ حاج میثم‌ مطیعی

روضه و توسل به راوی دشت کربلا امام‌محمدباقر علیه السلام اجرا شده به نفسِ حاج میثم‌ مطیعی

خاطراتی درون ذهنت هست
 از همان روزهای کودکیت 
خاطراتی عجیب حک شده
 در همه جای جای کودکیت
 
حرف‌های نگفته ای داری
 بغضها در گلویت پنهانند
 اشک‌هایت همیشه پنهانی است
 مردم از درد تو چه می‌دانند

مردم شهر تو نمی‌دانند
که اسیری و شام یعنی چه 
مردم شهر تو نمی‌دانند 
سنگ از پشت بام یعنی چه

 می‌نشینیم پای درد دلت
 درد و دل‌های تو شنیدنی است
 با خودت درد و داغ آوردی
 مزه روضه‌ات چشیدنی است

 تو خودت شاهد قضایایی
 راوی دردهای عاشورا
بر همین کودکی چه پیر شدی
 یادگار عزای عاشورا 

تو خودت توی کربلا دیدی
خیمه‌هایی که شعله ور شده بود 
وقت رفتن غروب عاشورا 
پدرت دست بر کمر شده بود
 
خطبه یا روضه هیچ فرقی نیست
 قسمت این بود بی‌نشان باشی
 خطبه‌ها را که عمه ات خوانده
 بهتر این است روضه خوان باشی

 گریه کارت شده نمی‌دانم
 که تو آن روزها چه‌ها دیده‌ای
شاید آقا دلیلش این بوده
 که سری از بدان جدا دیدی

*امام باقر رفت سفر یکی از اصحاب با آقاست.آب به همراه نداشت آقا فقطبه اندازه وضو‌ گرفتن دید یه نفر زیر سایه ی درخت تکیه داده شاید تشنه باشه این آب رو براش ببر. رفت برگشت کفت آقا این مجوسیه اصلا مسلمون نیست..حضرت فرمود آب رو براش ببر مگه نمیدونی یه کبد داغ و شعله وری رو‌ خنک‌ کنی. اگه به یهتشنه آب بدی حتی اگه چارپا باشه. خدا تو رو‌ در سایه ی مرحمت خودش قرار میده.*

بودند دیو ودد همه سیراب و
می‌مکید خاتم ز قحط آب سلیمان کربلا

*وقتی حر اومد خطبه بخونه گفت: آی مردم! آبی که چرنده و پرنده آسمون ازش میخورن به پسر پیغمبر حرام‌ کردیم..*

 شیعه مدیون خطبه خواندن توست 
حرف‌های تو جاودان شده است
 گفته‌هایت چه عبرت آموزند
 مرهم زخم بی کسان شده است

 من دلم جای دیگر گیر است 
گریه شد کار روز و شب‌هایم
 فکر بابا بزرگ پیر توام
 این شده ورد روی لب‌هایم 

چه بلایی سر تو آوردن
 بدن تو چرا بدون سر است
 من که باور نمی‌کنم
 اما قول شیخ مفید معتبر است