نمایش جزئیات

روضه و توسل به راوی دشت کربلا امام‌محمدباقر علیه السلام اجرا شده به نفسِ حاج مهدی سلحشور

روضه و توسل به راوی دشت کربلا امام‌محمدباقر علیه السلام اجرا شده به نفسِ حاج مهدی سلحشور

امشب از آسمان چشمانت
دسته دسته ستاره می چینم

در غزل گریه‌ی زلالت آه
سرخی چارپاره می بینم

زخمهای دل غریبت را
مرهم و التیام آوردم

باز از محضر رسول الله
به حضورت سلام آوردم

در شب تار تیره فهمی ها
روشنی را دوباره آوردی 

آسمان را کسی نمی‌فهمید 
تا که با خود ستاره آوردی

وارث آبروی سجاده!
بندگی را تو یادمان دادی

دل ما شد اسیر چشمانت
دلمان را به آسمان دادی

آیه آیه پیام عاشورا
در احادیث روشنت گل کرد

امتداد قیام عاشورا
در تب اشک و شیونت گل کرد

دم به دم در فراتِ چشمانت
ماتم کربلا مجسم بود

چشم تو لحظه ای نمی آسود
همه‌ی عمرِ تو محرم بود

دیده بودی سه روز در گودال
پیکر آسمان رها مانده 

سرِ سالار قافله بر نی 
کاروان بی امان رها مانده

دل تو روی نیزه ها می‌رفت
دستهایت اسیر سلسله بود 

قاتلت زهر کینه ها هرگز !
قاتلت خنده های حرمله بود 

از ازدحام کوچه های ای وای ای وای 
از کوفه و شام بلا ای وای ای وای

قاری روی نیزه را تشویق کردند
جای دعا با ناسزا.. ای وای ای وای

آل علی را خارجی خواندند آن روز
گبر و یهود و بی خدا ای وای ای وای

هم سوخت هم بر باد شد قرآن مولا 
این بود مزد مصطفی ای وای ای وای

آن سیب سرخی که زهرا بوسه میزد 
شد زینت تشت طلا ای وای ای وای 

با خیزران تفسیر قرآن دیدنی نیست
آن هم به پیش بچه ها ای وای ای وای

سه کفن آوردن ،حضرت رو تو سه کفن به هاک سپردن فرمود؛ از قریش یه عده ای رو‌ دعوت کنید. مردم جمع سدن بدن رو‌ تشییع  کردن..اما زینب نگاه کرد دید زین العابدین داره جان‌ میده..گفت :عزیز دلم این چه حالیه داری؟ گفت :عمه جان نگاه کن بدنهای نحس خودشون رو دفن کردن.‌بدن بابای من بی غسل و کفن رو‌ زمین کرم کربلاست....*