نمایش جزئیات
روضه و توسل به جناب حر سلام الله علیها اجرا شده شب ششم محرم۱۴۰۳به نفسِ حاج محمد رضا طاهری

*هی داره با خودش کلنجار میره. هی میگه حُر، تو وقتی اومدی راهو به رو پسر فاطمه گرفتی، این آقا حتی اسبای تو رو هم سیراب کرد. اسبای سپاهتم سیراب کرد. این چه وضعشه. اسبا سیرابن، حیوانات دارن از این آب میخورن...*
بودند دیو و دَد همه سیراب و می مکید خاتم ز قحط آب سلیمان کربلا
*آدم با خودش بجنگه. مسیر رو یه بار پیدا کنه. یه بار مردونه بره دیگه. اینکه برگردی دوباره شروع دوباره برگردی دوباره شروع کنی این بی معرفتیه. همه ما ممکن الخطاییم. اصن حرفی نیست. اما اینکه به اراده ای هم داشته باشیم به جهت اینکه امسالم حضرت زهرا سلام الله علیها دست منو گرفت آورد، منم یخورده برای شادی دل حضرت زهرا مواظبت کنم. حداقل گناهایی که عادتم شده بذارم کنار. یه گناهایی یهو آدم مرتکب میشه، بعدم که میاد تو خیمه امام حسین، امام حسین بغلت میکنه. شک نکن. شک نکن اصلا. فرمود: در هر حالی هم بیای ابی عبدالله نگاهت میکنه. واقعیتش هم اینه، تو بله با خودت خلوت میکنی. آقا! من که مثه حر نبودم که بیام راهو به رو زینب ببندم. اما تو اون جایگاه هم نیستیم ببینیم کجا قرار میگیریم. یه موقع هایی من عرض میکنم شب عاشورا میگم داداش با خودت خلوت کن الان ببین تو کدوم خیمه میری؟ میری واقعا جونتو برا اربابت فدا کنی؟ خیمه امام حسین میری تا، ته وایمیسی یا توأم مثل خیلیا دور امام حسین رو خالی میکنی؟ میری اون وری ؟ یا حداقلش اینه اگه اون ور هم نری بری بی تفاوت بشی مثل خیلیا. این مسیره رو پیدا کنیم. لذا هی با خودش کلنجار رفت. گفت حر چیکار داری میکنی ؟ الله اکبر! اگر ادب در دستگاه اهل بیت رو رعایت کنی یه جا دستتو میگیره...*
* وقتی ابی عبدالله اونجا فرمود: مادرت به عزات بشینه، حر کسی میتونه باهاش اینطوری حرف بزنه؟ اصن یزید ملعون وقتی که مشاوره گرفت از سَرْجون گفت: کیو بفرستم جلو حسینو بگیره ؟ گفت: فقط حر. یل فقط حر. اون میتونه. کسی تو عرب میتونه ؟ گفت مادرت به عزات بشینه. سرشو انداخت پایین گفت، مادرت فاطمه ست. من چیزی نمیتونم بگم. اما حالا که داره میاد، ابی عبدالله نگاه کرد دید حر چکمه ها رو دور گردنش انداخته، روشم نمیشه بیاد، دستشو داده دست پسرش. میگه تو منو ببر در خونه حسین. کنارش قمر بنی هاشم ایستاده. گفت: عباس جان! زود تو برو دستشو بگیر، این خجالت زده ست. اومد مقابل آقا ایستاد. سر پایینه، آقا فرمودند: "ارفع رأسک." سرتو بالا بگیر. حالا که اومدی دیگه سرتو بالا بگیر. گفت آقا! یادته گفتی مادرت به عزات بشینه؟ اومدم که مادرم به عزام بشینه اما اومدم تو راه تو کشته بشم. آقا فرمود: خوش اومدی! گفت آقا اجازه میدی اول من برم؟ این بار خجالت داره منو میکشه. گفت برو حر. گفت: آقا فقط یه خواهش دیگه هم دارم. آقا فرمود: بگو. گفت به من بگو خیمه زینب کدومه ؟ اومد پشت خیمه خانم گفت بی بی جان! اومدم ازت حلالیت بطلبم. بی بی فرمود: حر خوش اومدی. داداشم خیلی غریبه. به خدا اگه گوش دلتو باز کنی ها، این شبا حضرت زینب و حضرت زهرا به شمام میگن خوش اومدید. تو روضه جد غریب امام زمان اومدی نشستی امام زمانم بهت میگه خوش اومدی...*