نمایش جزئیات
روضه و توسل به حضرت علی اصغر علیه السلام اجرا شده شب ششم محرم۱۴۰۳به نفسِ کربلایی مهدی رعنایی

"السلام علیک ایها الطفل الرضیع یا باب الحوائج یا مولای یا اباعبدالله یا علیٍ الاصغر"
من شیرخوارهی فرزند حیدرم
هرچند اصغرم به صف حش اکبرم
در حشر بر شفاعت خلق خدا بس است
یک قطره خون که میچکد از زخم حنجرم
شد سینهٔ حسین مرا مقتل و مزار
گشتم جدا اگرچه ز آغوش مادرم
*طفل نوزاد و شیرخواره به مادر و بوی مادر علقه خاصی داره.. بعضاً اینجوریه بچهها رو جدا که میکنن از تو بغل مادر بچهها شروع میکنن گریه کردن مادر این طفل نوزاد شیرخواره رو به سینه ولو شیر نداشته باشه بچه آرام میگیره.. شب باب الحوائج وقتی خدا دعوتت میکنه میخواد بگه گره کارتو میخوام باز کنم. میخواد بگه اگه مشکلی داری میخوام برطرف کنم. فقط کافیه امشب بدونی چه جوری سیم دلتو باهاش وصل کنی این مهمه که چه شکلی امشب وصل بشی در خانه ابی عبدالله به این چشمات التماس کن بگو آی چشم یه قطره اشک برا شیرخوارهی امام حسین بریز من آبروم جلو مادرش حفظ بشه...*
نقش حسین مانده به لبخنده آخرم
هفتاد گل به کرب و بلا چیده شد ولی
من غنچه بودهام که عدو کردپرپرم
تیر سه شعبه و گلوی طفل شیرخوار
حق دارد ار جدا شود از پیکرم سرم
امروز جای من به روی سینه ی حسین
فردا به روی شانهی زهرا اطهر
*مختار قیام کرد قتله کربلا رو گرفت یکی یکی به سزای اعمالشون رسوند. نوبت حرمله که شد گفت بگو بدونم چه کردی کربلا بیحیا؟ گفت امیر! اگه بگم تخفیفی تو مجازاتم میدی؟ مختار گفت: نه والله بگی یا نگی میکشمت به بدترین نحو هم میکشمت. تاریخم نوشته همینجور شد مختار به بدترین نحو حرمله رو کشت حالا اونایی که تو فیلما نشون دادن یه چیزه یه سری روایت داریم که مختار اول دست راستشو برید،بعد دست چپشو، بعد پای راستو برید، بعد پای چپش رو قطع میکرد تو دیگ روغن جوشیده بدن اینها رو میذاشت بعدم مینداخت بیرون رو خاک اینقدر غلط بزنن تا جون از بدنشون خارج بشه بریم سراغ روضه ..گفت مختار! تا فهمیدم حسین اومده کربلا و ما قراره راهی کربلا بشیم رفتم بازار ده تا دونه تیر سه شعبه گرفتم. سه تا از این تیرها رو زهرآلود کردم. گذاشتم تو مواقع حساس تو کربلا بزنم.. مختار! تیرهامو کربلا زدم اما اون سه تایی که زهرآلود کرده بودن گذاشتم تو مواقع حساس کربلا بزنم.گفت بگو بدونم کجا زدی؟ گفت اولیشو زدم تو چشم اباالفضل.. دومیشو زدم به گلوی شیرخوار حسین..سومیشو زدم به قلب خود حسین وقتی تو گودال قتلگاه پیراهن عربی بالا کرد خون پیشانی رو پاک کنه تا سفیدی قلب حسینو دیدم تیر سه شعبه ام رو اونجا زدم. مختار گفت: حرمله شد جایی تو این سه تا تیری که زدی دلتم بسوزه؟ گفت نه دلم نسوخت فقط یه جا آتیش گرفتم کجا ؟ گفت وقتی تیرو زدم به حلقوم نازکتر از گل علی دیدم حسین این قنداقه خونی رو زیر عبا مخفی کرد.هی دو قدم میره طرف خیمهها دوباره برمیگرده خدا هیچ مردی رو به چه کنم چه کنم نندازه..خدا هیچ مردی رو جلو زن و بچه ا ش خجالت زده نکنه گفت: من شرمندگی حسینو که دیدم دلم آتیش گرفت همچی که دیدم هی میره طرف خیمهها دوباره برمیگرده آتیش گرفتم. اما بدنو آورد از پشت نخلستونا رسوند پشت خیمه شروع کرد با نوک شمشیر یه گودال به صورت قبر کند..همچین که اومد قنداقهی خونی رو بذاره تو خاک دید صدای مادری از پشت سر میاد حسین! بذار یه بار دیگه صورت عزیزمو ببینم.این پدر و مادر کنار این قبر کوچیک شروع کردن گریه کردن رباب و ابی عبدالله..*
صدای گریه بلند شد صدای گریه رسید به خیمهی کی؟ رسید به خیمهی زینب.. زینب از خیمه دوید بیرون اومد پشت خیمهها زد سر شونه ابی عبدالله گفت: داداش داری چه می کنی؟ حسین این بچه رو خاکش کن اگه خاکش نکنی مادرشم الان میمیره یه جمله بگم.. صدا زد زینب خواهرم میخوام خاکش کنم ولی دلم نمیاد چطور مگه؟ آخه هرچی نگاه میکنم بین چشماش هنوز بازه انگار داره هنوز منو تماشا میکنه "رحم الله و غفر الله من۸ نادا"دستتو بیار بالا یاحسین ...*
گفت هر کس که دید رأس تو را نیزه ها
آهی کشید و گفت که بیچاره مادرت
آخ دو دستم را میان آب بردم
حلالم کن نبودی آب خوردم
پسرم گلایه از کمان و تیر دارم
بیا از نیزه پایین شیر دارم
*وسط این خانوما زینب دید یه مخدرهای یه خانومی داره بلند بلند گریه میکنه شب یازدهم محرم الله اکبر اومد یکی یکی این زن و بچه رو کنار زد اومد بالا سرش ببینه کیه داره بلند گریه میکنه دید مادر علی اصغر ربابه گفت خانوم بچهها رو به زور خوابوندم به سختی خوابوندم چرا داری اینجور بلند بلند گریه میکنی؟ صدا زد بیبی جان زینب! آتشم نزن چطور مگه رباب؟ تا دیروز علی داشتم شیر نداشتم
اما عصری یه مقداری آب بهمون دادن آب خوردم احساس میکنم تو سینه شیر دارم اما هرچی دور و ورمو نگاه میکنم علی ندارم..*
«هرکی باباب الحوائج کار داره دستشو بیاره بالای سرش امشب از اون شباس ها هرجور میدونی بگیر با نفس کشیده بگو
ای غریب آقام حسین.....»