نمایش جزئیات

روضه و توسل به حضرت قاسم ابن الحسن علیه السلام اجرا شده شب ششم محرم۱۴۰۳به نفسِ حاج مهدی سماواتی

روضه و توسل به حضرت قاسم ابن الحسن علیه السلام  اجرا شده شب ششم محرم۱۴۰۳به نفسِ حاج مهدی سماواتی

یکی از اصحابش میوه دل برادرش امام حسن علیه السلامه، شب عاشورا وقتی اصحاب و جمع کرد فرمود من بیعتم رو از شما برداشتم هر که می‌خواد بره بره اینا با من کار دارن، یکی گفت آقا اگه هفتاد مرتبه منو بکشن باز زنده بشم دست از تو برنمی‌دارم. دیگری گفت هزار مرتبه منو بکشن باز تو رو رها نمی‌کنم حسین جانم. خبر از شهادتشون داد جایگاهشونو نشونشون داد، روز عاشورا دیگه از هم سبقت می‌گرفتن. با همه حرف زدن ابی عبدالله علیه السلام، قاسم بن الحسن پرسید عمو جان عاقبت کار من چی می‌شه؟ فرمود: قاسمم مرگ پیش تو چگونه است؟ عرضه داشت" أهلا من العسل" از عسل برام شیرین‌تره عمو جانم، فرمود: فردا تو هم به شهادت می‌رسی. اما بعد از بلایی عظیم، ای وای، چی بود بلای عظیم نمی‌دونم، شاید این بود وارد میدان شد جنگ نمایانی کرد یه وقت یکی گفت به خدا من این جوونو می‌کُشم، کاری کرد از اسب زمین افتاد، ناله اش بلند شد،" اغثنی یا عماه" یعنی عمو به فریادم برس. عمو جانم.. مثل باز شکاری عمو اومد میدان دید قاتل بالا سر قاسمه، شمشیر کشید، جنگ مغلوبه شد، یه وقت ناله قاسم بلند شد..*

ای عمو یک دَم بدار از جنگ دست
زیر سم مرکب اعضایم شکستم

*اگر این روایت صحیح بوده باشه، تنها بدنی که دوبار زیر سم اسب رفت بدن این آقازاده بود، اما مرتبه اول جان در بدن داشت، و سر در بدن داشت، گرد و غبار معرکه فرو نشست، دیدن قاسم رو زمین افتاده، عمو بالا سرش نشسته، قاسم پاها رو جمع می‌کنه باز می‌کنه..جلو چشم عمو داشت جان می‌داد..حسین ..عمو هم ناله می‌زد قاسمم، برا عموت سخته او رو به یاری بطلبی نتواند، اگر بتواند برات سودی نداشته باشه..عمو صبرکرد یادگار برادر جان داد، برداشت سینه قاسمو به سینه چسبانید، راه افتاد به طرف خیمه‌ها،
حسینیا گریه کنا... راوی میگه یادم نمیره سینه قاسم به سینه عمو بود، اما کاری کرده بودن با بدن این آقازاده، پاهاش رو زمین کشیده می‌شد.بدن را به خیمه رساند، بین دو بدن قاسم و علی اکبر رو زمین نشست، گاهی صدا می‌زد ..قاسمم، گاهی صدا می‌زد اکبرم، ما همین جا ناله بزنیم حسین جانم..*