نمایش جزئیات
روضه و توسل به حضرت رقیه سلام الله علیها اجرا شده به نفسِ حاج وحید گلستانی

السلام علیک یا اباعبدالله الحسین....
وقتی ندارم سر پناهی غیر از اینجا
دستم به دامانت نکش از دست من دامن
*کجا رو داریم غیر از خیمه آقا ابی عبدالله
کجا رو داریم غیر از خیمه حضرت زهرا و بچه هاشون..*
شأنی برای خویش قائل نیستم
اصلا من کی ام؟
خُب نوکرانی بهتر از من داری
اما من پیدا نخواهم کرد بهتر از تو آقایی
تنها تو را دارم حسیــــن از دار دنیا من
خوب و بدِ عالم به زیر پرچمت جمع اند
هستن میان گریه کن های تو، حتی من
مانند حر که عاقبت او را بغل کردی
وا میکنی آغوش خود را، میرسم تا من
*همه ما رو حسین بغل گرفته خبر نداریم
عجب آغوش گرمی.اما بمیرم حسرت این آغوش به دل یه سه ساله موند..گفت بابا!..*
آغوش تو کجا این سر بابا
یکم بخند لحظه ی آخره بابا
مولای من ...!
از دوستی با غیر تو خیری نمیبینم
تنها تو هستی که رفاقت میکنی بامن
سرمایه ای دارم اگر قطعا خودت هستی
اصلا؟ که را دارم به جزِ اولادِ زهرا، من؟
کِی رو زدم چیزی طلب کردم به جز اینکه
سالی فقط یک کربلا دارم تمنّا من
*امروز کربلای مارو امضا بزن واسطه مون یه سه ساله است کافیه واسه بابا یکم ناز کنه کار هممون راه میفته..*
امشب برایت دخترت مرثیه میخواند
آزرده شد روحم همانند تو بابا، من
گفت بابای من....!
آنکه سرش پی در پی افتاد از نوک نی،تو
آنکه کنار نیزه ات افتاده از پا، من
ماهِ کبود من بیا تا صبح بشماریم
تو بیشتر از شمر سیلی خورده ای یا من
گفت حالا که آمدی بابا
یا مرا با خودت ببر یا باش
راستی دختری که آن کوچه از
کتکِ سیر خوردم از بابا
دست خودم نبود یدفعه پیر شدم
از خواب که پا شدم دیدم اسیر شدم
*آخه گفت...!*
خواب بودم یه خرده بد بیدار شدم
یکی داشت نعره میزد بیدار شدم
رو سرم دست میکشیدی پا بشم
بعدِ تو هی با لگد بیدار میشم
دست خودم که نیست خرابه مال من
بچه هاشون, بابا عمه رو میزنن
دست میندازن منو...
میگن میریم برات
گوشواره میخریم
دست میندازن منو میون بازار
دست میندازن منو توی خرابه
دست میزنن بابا همش به روسریم
*آخی چه دخترِ نازی بابا نداری؟ بابات کجاست چرا لباسات پاره است؟؟ *
دست میندازن منو میون بازار
دست میندازن منو توی خرابه
میگن آروم بازی کنیم تو کوچه
بابای این دختر رو نیزه خوابه
چشماتو وا کن و دخترتو ببین
تو صورتم بابا مادرتو ببین
دیگه نمیشه که مشکل و حل کنی
دست نداری تا منو بغل کنی
*بعد اینهمه مدت اومدی نه دست نه پا..*
دست تو که نبود
دستم شکسته است
دست یهود شده
یه جوری زجر زده
که حتی دستهای
خودش کبود شده
«دست عدو بزرگتر از صورت من است»
دستم نمیرسید بابا تا نیزه
زد نیزه دار رو دست من با نیزه
دست کدومشون تو رو کبود کرد
دستای خیزرون بوده یا نیزه
من که درگیر توام غیر تو گیری ندارم
اگه تو پیشم باشی درد اسیری ندارم
من دیگه بزرگ شدم نشون به این نشونی که
بعد تو دیگه بابا دندون شیری ندارم
وضع ما رو میبینه هرکی از اینجا رد میشه
نمیخوام گریه کنم برایِ عمه بد میشه
شنیدم زجر اومده
حرفمو آروم میزنم
نکنه نشونی خرابه رو بلد بشه
مشکل از چشام که نیست
نمیبینه نیمه شبه
من میخوام ببوسمت
مشکل ما زخم لبه
معلوم کار یکی فقط نبوده بابا جون
چقدر رگهایِ حنجر تو نامرتبه
گفت بابا..!
بعد رفتن تو مهربون من
خواهرت میشد بلا گردون من
میشینم با دندونام قصه میگم
یکی بود یکی نبود دندون من
زخمهای سرت منو پیر میکنه
آیه های موت و تفسیر میکنه
دست نبردم تو موهات درد نکشی
توموهای سوخته دست گیر میکنه
بین موهام سوره فجرو نگاه
سه ساله دخترتم اجرو نگاه
دنبال موهام روی سرم نگرد
لابه لای پنجه ی زجرو نگاه
این پهلو ناقص، این بازو بی حس ای بابا...
مارو گردوندن مجلس به مجلس ای بابا..
باصورتم...چیکار کنم
بهم بگین فقط کجا....فرار کنم
چهجوری دست به موم زدن
منو درست جلو سر عموم زدن
گفت بابا..!
رسیده آخرِ کارم بابایی
*دیگه داره رمق رقیه هی میره..یه لحظه میتونی تصور کنی این بچه سر بابا رو گرفته تو بغل هی داره رمق از بدنش میره*
رسیده آخر کارم بابایی
پُرِ پاییزه بهارم بابایی
هرچقدر دلت میخواد آیه بخون
من که خیزرون ندارم بابایی
رنج و عذاب شد
خبر داری چیا تو مجلس شراب شد
وقتی که با چوب زدنت دلم کباب شد
بگو یه چیزی
به اون که داشت تو بزمِ مِی چشای هیزی
نشون میداد سکینه رو....
نزدیک بود امروز
کنیز خونه ای شم
دیگه آروم نمیشم
من دیگه اون رقیه که
نرفته بود بازار شام نمیشم
من دیگه اون دختری که
ندیده بود بزم حــــــرام نمیشم...
«من که همه عمر رفته بودم
تنها به مجالس زنانه»
«بابا! مگر که تشت زر و چوب خیزران کم بود
که بعد چند دقیقه شراب آوردن»
تو رو میزدن به قصد ثواب
منو میزدن تو بزم شراب
تو بزم شراب...
شد آستین پاره برا من حجاب
نشست حرمله روبروی رباب
*حسیــــــــــن جــــــــــانم..سیدالمظلوم
سیدالغریب..رحم الله من ناداه یا حسین...*
رسمه به والله تو ماها ناز یتیم رو میخرن دختر یتیم که ناز کنه براش عروسک میخرن
اما بگم ز شامی ها با ماها خیلی فرق دارن
دختر یتیم گریه کنه سر باباشو میبرن
تو خرابه تشییع چطوری بود زینب یه گوشه نشسته بود این بدنو تو دست گرفته بود
یطرف رباب نشسته بود...تا حالا تشییع جنازه نشسته دیده بودین..دست به دست میچرخوندن و گریه میکردن رسید به قسمت سخت کار کی خاک بریزه؟هر کی مشت شو پر میکرد یاد ابی عبدالله میفتاد بالا سر علی اصغر وقتی میخواست روی علی اصغر خاک بریزه میگفت زینب هنوز چشاش بازه..*
برچسب ها
- شعر مذهبي
- دانلود روضه
- روضه جانسوز
- روضه و توسل
- گريز روضه
- گريز مداحي
- متن روضه با صوت
- متن روضه شب سوم محرم
- متن روضه شهادت حضرت رقيه
- متن روضه شهادت سه ساله اباعبدالله الحسين
- متن شعر مداحي حضرت رقيه
- شعر روضه شهادت حضرت رقيه
- متن روضه براي حضرت رقيه
- متن روضه شب 3 محرم
- شب حضرت رقیه
- شب سوم محرم
- آموزش مداحي
- دانلود مداحي
- حاج وحید گلستانی
- گلستانی
- وحید گلستانی