نمایش جزئیات

روضه و توسل ویژهٔ اربعین حسینی اجرا شده به نفسِ کربلایی جبار بذری

روضه و توسل ویژهٔ اربعین حسینی اجرا شده به نفسِ کربلایی جبار بذری

در مسیر شاهراه زینب است
نه فقط شیعه که دنیا در پناه زینب است 

هر زمان در اوج روضه رزق گریه شد زیاد
 بی برو برگرد از تاثیر آه زینب است 

*ما جاموندهای اربعینیم دیگه چاره‌ای نیست اونا که رزقشون شده رفتن و موندن خیلیام رفتن و برگشتن. خوش به حال اونایی که امروز جزو زوّار اربعین آقان حالا چرا یادم اومد عیبی نداره با همین ابیات با همین مضامین گریه کنیم*

«یه کنج از حرم بهم جا بده دلم تنگته خدا شاهده 
همین ساعت همین لحظه الان باید حرم بودم 
اگه دنیا به کامم بود الان شاید حرم بودم»

 اشک بانو ریشه‌ی اسلام را محکم نمود
 نخل توحید خداوندی گیاه زینب است

 دور کعبه گشتن ما علتش این است که
 پرده‌اش‌ همرنگ‌ با چادر سیاه زینب است 

 گفت بی‌بی ما رأیتو عالمی دیوانه شد
 افتخار مذهب ما این نگاه زینب است 

 با کمال میل  رنج کوفه را گردن گرفت
در حقیقت این اسارت دل بخواه زینب است 

شام تار از برکت صحن رقیه روشن است
دست ما تا هشت بر‌دامان ماه زینب است 

به خدا روضه‌ی اربعین خوندن سخته عشق
 یک روح است نیمی کربلا نیمی دمشق

گوشه‌ی شش گوشه کنج بارگاه زینب‌ از
بعد چهل روز آمده با خاطراتی که مپرس
 نیزه‌ها یادآور حلقوم شاه زینب است 

 بی رقیه آمدن خیلی برایش سخت بود
 در حقیقت آن خرابه قتلگاه زینب است

 اگر که پای فراق تو پیرتر گشتم
 مرا ببخش عزیزم که زنده برگشتم

 شبیه شعله‌ی شمعی اسیر سو سویم
 رسیدم سر خاکت ولی به زانویم

بیا که هر دو بگرییم جای یکدیگر
 برای روضه مان در عزای یکدیگر

 من از گلوی تو نالم تو هم ز چشم ترم
من از جبین تو گویم توام به زخم سرم

من از اصابت آن سنگ های بی احساس
 و از نگاه یتیمت به نیزه‌ی عباس

 من از شکستن آن ابروی جدا از هم 
تا از جسارت آن دست‌های نامحرم

 به زخم کاریه نیزه که بازیت میداد 
به نقش های کبودی که بر تنم افتاد 

*حالا بعد چهل روز چی بگه..*

 چهل شب است که با کودکان نخوابیدم 
 چهل شب است که از خیزران نخوابیدم

 چهل شب از نه انگار  چهار صد سال است
 هنوز پیکر تو در میان گودال است 

 داداش هنوز گرد تنت ازدحام می‌بینم 
به سمت خیمه نگاه حرام می‌بینم 

هر آنچه بود کشیده ز پیکرت بردند
مرا ببخش که دیر آمدم سرت بردن

 مرا ببخش نبودم سر تو غارت شد
 کنار مادرم انگشتر تو غارت شد

 یا صاحب الزمان میدونی چرا میگم روضه اربعین سخته رفقا یک اربعین داغ و زینب باید واسه برادر توضیح بده.ما اصلا چنین چیزی نداریم تو تاریخ ها الا تو همین روز اربعین. این همه مصیبت..به امام سجاد عرضه داشتن آقا جان! کجا سخت گذشت؟ الشام الشام شنیدید دیگه "الشام الشام الشام" هرچی بود شام..

*یزید وقتی اشک تمساح ریخت ما پشیمونیم. ابن زیاد دستورشو داد. فلانی دستور داد، فلانی سر و برید، فلانی فلان کار کرد. ما پشیمونیم اومد پیش امام سجاد شروع کرد به گریه کردن گفت: آقا پشیمونیم اینجا یه حرفی به امام سجاد زد گفت: آقا به ما بگو این همه مصیبت دیدی هزینه اش چقدره ما بدیم..*

چهل روزه که از روی نی حال منو دیدی 
 بگو چرا پس حال خواهر و نپرسیدی

 بی‌سر شدی و بی سر و سامونمون کردی
 قرآن روی نی خوندی و دل‌ها رو خون کردی 

*اومد بالا مزار برادر..*

 من اومدم سر مزارت
 نگو که نیستم آشنا نه 
من که تو رو خوب می‌شناسم 
بگو منو می‌شناسی یا نه؟

 تازه یه چند روزه می‌تونم
 بپوشونم سرم رو داداش
 اینا چه‌جور میدن قیامت
جواب مادرم رو داداش 

یک اربعین من با سر تو دربدر بودم 
با خنده‌های قاتل تو همسفر بودم

 تو روی نی، زینب به پابوس تو افتاده
 چشمای بد دنبال ناموس تو افتاده

 زیرنگاه مردم آب خدایی 
خیلی تاب آوردم 
چه خاطرات سخت و تلخی
 از مجلس شراب آوردم
 
گفتم که حرمله برامون دردسر داره 
تموم راه رقیه رو مدنظر داره

 با گریه رفتم آخرش با گریه برگشتم
 رقیه رو بردم و بی رقیه برگشتم 

تمومشونو پس آوردم 
هرچی امانت از تو داشتم 
مونده فقط طفل سه ساله 
که تو خرابه جا گذاشتم
 
ای وای من.. تا این قافله رسید کربلا همه باید ببینن امام چه می‌کنه. رفقا اصلاً من میگم بعد شام خودش یه روضه دیگه است.این قافله رو نعمان بن بشیر که می‌خواست راه بندازه امام سجاد گفت: نعمان! ما خیلی وقته واسه کشته‌هامون گریه نکردیم این اشک تمساحی که گفتم این حرفا باید اربعین زده بشه اشک تمساحی که یزید ریخت دستور داد به نعمان گفت: نعمان! اینا خیلی سختی دیدن بزارید این مسیر به راحتی به مدینه برسن همینطور گریه می‌کرد با یه حالت حزنی لعنت الله علیه.. یه جمله‌ای داره میگه هر جا دیدی علی بن الحسین چادر به زمین گذاشت شما ازش فاصله بگیرید نذارید این وحشت تو دلشون بمونه این جمله، جمله نعمان میگه یه نگاه به چهره بچه‌های حسین کردم از سوز سرمای شب از گرمای روز این صورت بچه‌ها پوست انداخته بود دستور دادن که شبانه راه بیفتیم روزا استراحت کنن.همه این بچه‌ها رو زینب آروم می‌کرد. تا رسیدن کربلا هر کار امام می‌کنه باید انجام بدن دوشادوش امام پشت سر امام این قافله راه افتاد. حضرت یه نشونی گذاشته بود سر قبر امام "هذا قبر حسین بن علی الذی قتلوا عطشانا" اومدن کنار همین قبر زانو زدن چقدر گریه کردن چقدر ناله زدن این چیزی که اول گفتم هیچ جای تاریخ نداریم الا اینجا همینه..یه وقت امام سجاد صحنه‌ای رو دید باید همه رو یه جوری از سر قبر پدر جمع و جور می‌کرد دید زنا چادر به سر گرفتن از زیر چادر دارن گریبان چاک می‌زنن مو پریشان می‌کنن. یا صاحب الزمان.. داداش نبودی ما رو کجا که نبردن منو ببخشید این حرفو می‌زنم.. داداش نبودی چه چشما که ما رو ندیدن تا امام سجاد این صحنه رو دید..همه وجود آقا به  لرزه اومد گفت: همه بلند شید. همه بلند شید این کاروان باید راه بیفته دیدی وقتی یه اتفاقی میفته میگن همه رو جمعش کنید بریم این صحنه باید از هم باز بشه دیدید این صحنه واسه خیلیا پیش امام سجاد همه رو بلند کرد گفتن بریم سر قبر اون آقایی که مادرش نبود کربلا مادرا مادری کنن خواهرا خواهری کنن. رفقا همه بلند شدن سکینه بلند نشد. سکینه مگه نمی‌خواستی درد دلاتو به عموت بگی خب بلند شو دختر. همه بلند شدن سکینه بلند نشد امام سجاد اومد کنار خواهر گفت خواهرم بلند شو برادر قربونت بشه بلند شو بلند شو راه بیفتیم بریم سر قبر عمو حالا گریه کن گفت: نه برادر آخه من اون مشک خالی آبو به عمو دادم. من شرمنده عمومم من رو ندارم کنار عمو بیام.این انسی که بین سکینه و اباالفضل بوده چند جا تو تاریخ داریم یه دونه اش اینجاست تو روز اربعین..

بذار یه دونه دیگه اشم بگم تو مجلس یزید شمر اومد کنار یزید گفت :یزید حسین یه دختری داره خیلی خوش زبانه. دستور داد بگید این دختر بچه رو بیارن. همچین که سکینه رو آوردن دیدن با دستاش سر و صورتش رو پوشونده هر کار می کنه حرف نمی زنه.گفتن شمر مگه نگفتی خوش زبانه چرا حرف نمی زنه..هر چی اصرار کرد سکینه لب باز نکرد شمرگفت: یزید الان به حرفش میارم..دستور داد سر اباالفضل رو وارد کنن. سرعباس رو تو طبق وارد جلسه کردن.عین عبارت رو دارم برات می گم.. تا  چشما افتاد به چشم سکینه نقل اینه سر تو طبق گشت نگاه به سکینه نیفته یه وقت دیدن سکینه بلند بلند گریه می‌کنه.. عمو حالا که باید منو ببینی نمی‌بینی.*

 در سفر می‌زدن ماها را 
هر گذر می‌زدن ماها را 

 یک نفر یا حسین اگر می‌گفت
 صد نفر می‌زدن ماها را

 سیلی و تازیانه‌ها کم بود 
با سپر می‌زدن ما را 
 نه به لب‌های تو فقط
پای تشت زر می‌زدن ماها را

 *بغضً لابیک هرچی داشتن از علی بود*

 وای اگر یک نفر علی می‌گفت
 آنقدر میزدند ماها را 

وسط کوچه‌ی یهودیا
دربدر می‌زدن ما را 
توی خواب و به وقت بیداری
بی‌خبر می‌زدن ماها را 

 یک اربعین به جای همه سنگ خوردن 
یک اربعین شده بدنم سنگسار تو
یک اربعین به روی سرم شعله ریختند
با معجری که سوخت رسیدم کنار تو

* اگه نماد شرمندگی تو کربلا رو بخوای یکیو علم کنی میشه کی؟ اباالفضل..اگه بعد کربلا نماد شرمندگیو بخوای علم کنی میشه زینب می‌دونی چرا؟ آخه همچین که رسید کربلا صدا زد برادر یادته روز عاشورا دو تا بچه‌هامو فدات کردم از خیمه بیرون نیومدم وقتی جنازه اشون اومد.گفت: داداش یه درخواست خواهرانه ازت دارم سراغ رقیه اتو از من نگیر نگو چی شد نگو کجا گذاشتم نگو چرا نیاوردم...*
 
تنهای تنهای تنهام بابا 
کجایی همه‌ی دنیام بابا 
اینم از آخرین مهمونیشون
 الشامو الشامو الشام بابا 

مگه میشه ما روز اربعینی واسه رقیه گریه نکنیم..*

شام بده من از اینکه تک و تنهام بده 
یه سوال دارم بابایی ازت
 اینکه من بابامو می‌خوام بده؟
شام بده وضع زخمای کف پام بده
چقده حرفای بد می‌شنوم 
تو مگه نگفتی دشنام بده

 غمت پیرم کرد پیرم کرد پیرم کرد
 بابا بابا کتک سیرم کرد سیرم کرد سیرم کرد  

 دختر تو به شکایت افتاد
 خیلی عمه‌ امون به زحمت افتاد
 اینقده زخم زبون من خوردم
 که زبون من به لکنت افتاد 

 بابا کشت منو هی می‌زد
 با لگد و مشت منو 
یه نفر میون بزم یزید
هی نشون می‌داد با انگشت منو
 
کشت منو کجا داشتی
این همه دشمنو
 من تنم می‌لرزه تا زجر میاد 
هل میده با لگد از پشت منو

 *بذار یکم تو روضه رقیه گیر کنیم*

 گل سر داشتم گرفتن دزدیدن
 یه معجر داشتم یکم سوخت
 یکم ریخت همه دیدن 
گرفتار شدم بابا بابا

بابا النگو داشتم گرفتن دزدیدن
 چقدر مو داشتم
یکم سوخت یکم ریخت همه دیدن 
گرفتار شدم بابا 

گفت بابا..!
تا گل روی تو نمی‌دیدم
چشم من کاسه گلابی بود 
در میان دو دست تو رخ من
 مثل عکسی میان قابی بود
 بابا باز تصویر من ببین
 اما خود نپندار اشتباه شده 

قاب اگر نیست چهره آن چهره است 
عکس رنگی فقط سیاه شده

به روی خاک صحرا با سر انگشتر از زخمم 
نوشتم اسم تو اما سنان با پا خرابش کرد