نمایش جزئیات

روضه و توسل ویژهٔ شهادت امام رضا اجرا شده به نفسِ حاج محمد بذری

روضه و توسل ویژهٔ شهادت امام رضا اجرا شده به نفسِ حاج محمد بذری

نگیر از من  یه نگاهو‌ بده مزد این دوماهو 
چجوری کنار بذارم آخه این پیرهن سیاهو‌

عزاداریامون هر چی بود گذشت 
شبامون با سینه ی کبود گذشت

یاد اربعین کربلام همش 
میکشم آه و میگم‌ چه زود گذشت
 
میبینی تو‌ چشام غمو‌ یه دنیا درد و‌ ماتمو 
بذار به جون مادرت باز ببینم محرمو‌

تو چشامه اشکِ نم نم 
داره باز میزنه قلبم 
انگاری همین دیشب بود 
شب هفتم محرم  

چقدر واسه رباب ناله زدیم 
به یاد قحطی آب ناله زدیم 
یاد لحظه ای که دید شیر خواره اشو
توی مجلس شراب ناله زدیم 

گریه و زاری کارمون 
مام اینه روزگارمون 
از روضه دست نمی‌کشیم 
فاطمیه قرارمون

*پنجاه بار حضرت افتاد رو زمین و بلند شد. 
بمیرم برا اون لحظه ای که بچه ها اومدن گفتن بابا ما دیگه مادر نداریم نوشتن مولا با صورت زمین افتاد. این چند قدم و تا منزل هی مولا نشست و بلند شد..* 

غمناک ترین حادثهٔ زندگی من 
مهر من و مهتاب شب بندگی من 
با اشک به دیوار و در کوچه نوشتم 
این کوچه شده باعث شرمندگی من 

انگار گلم اومده بودی که بری زود 
از روز تولد به تنت رخت سفر بود
 
بدرود عزیزم نفسم صبر و قرارم 
باید بدنت رو توی تابوت بذارم 
بدرود امیدم همه ی دارو ندارم 
باید تو رو به حضرت منان بسپارم 

میگن در جنت دیگه مسمار نداره ر
اونجا کسی با بال ملک کار نداره 
بر حاشیه برگ شقایق بنویسید 
گل تاب فشار در و دیوار نداره 

بمان که دخترمان را خودت عروس کنی 
به آرزو نرسیدن به تو نمیاد 
هزار بار نگفتم نیا به دنبالم 
میان کوچه دویدن به تو نمی آید

چه خوب بود که گوشواره ات نمی افتاد 
چه کرده اند شنیدن به تو نمیاید 
تلاش کن که دو چشمی مرا نگاه کنی 
چه کرده اند ندیدن به تو نمی آید 

انگار گلم اومده بودی که بری زود 
کز روز تولد به تنت رخت سفر بود 
بدرود قرارم همه ی دار و ندارم 
باید تو رو به حضرت منان بسپارم 

آهسته بگم دارم بات حرفِ خصوصی 
زینب رو‌ نذاری چشم به راه شب عروسی 
بوسیدی حسین و جلوی چشای زینب 
گفتی که گلوش و باید اینجوری ببوسی

زهرا ته گودال برسونی خودتو زود 
زینب دم خیمه میکنه دنیاش و بدرود 
بدرود حسینم برو ای نیزه نشینم 
باید تنت و زیر سم اسب ببینم 

من از دار و ندار این جهان یک پیروهن دارم 
که از آن هم همیشه بوی سم اسب میاید 

دستاش و هی به هم میزد 
 کاش خودش لباسای پیکرش و در میوورد 
کاش همون غروبی انگشترش و در میوورد 

از تو یه پیرهن برام مونده اونم پاره شده 
آخه من دیدم چه طوری از تنت در میوورد

دیدم برهنه ای و سپردم به دخترت عزیزم 
چادر نشد به گردن و پرچم بیاورد 
دیدم برهنه ای و سپردم به دخترت عزیزم 
معجر نشد به گردن و پرچم بیاورد 

حسین جان !
حتی اگر که زنده بمانی بدون سر
زینب ندارد این همه مرهم بیاورد 

*این دم آخری خودتو به امام رضا نشون بده حسین... غروب روز آخره ماه صفره اذان که بگن میشه شب اول ربیع دیگه هم ما باید خودمون و به امام رضا نشون بدیم هم شماها هر چی دارید باید رو‌کنید 
شاید سال بعد زنده نباشیم یا امام رضا ما رو حلال کن آقا برا جدت خوب گریه نکردیم آقا..دو ماه داریم به این مردم میگیم جدت و غریب کشتن اقا هنوز زنده ایم هنوز نفس میکشیم.دوماهه داریم میگیم با دخترا وخواهرای امام حسین چه کردن..*

به سخت جانی خود اینقدر نبود گمانم 
که بی تو زنده ز دشت بلا به شام رسیدم
 
پس از تو جان برادر چه رنجها که کشیدم 
چه کوچه ها که نگشتم چه شهرها که ندیدم 

داداش شدم چو وارد بزم یزید بازوی بسته 
هزار مرتبه ز خدا مرگ خود طلبیدم 

*به دستور هارون الرشید ملعون جَلودی ملعون اومد منزل امام رو‌غارت کنه اومد دم در هر چی اصرار کرد امام رضا فرمود: هر چی مال میخوای بهت میدم. اون اصرار، امام رضا نذاشت بالاخره امام رضا زن و بچه رو برد توی اتاق اون اومد هرچی مال خواست غارت کرد و رفت یا امام رضا! خبر داری مرا بازار بردن؟...* 

«جای علی اکبر و اباالفضل
دور و بر اوست خیل اشرار 
میداد سلام و سنگ میخورد 
سنگ است مگر زبان گفتار 
این مجلس شوم مجلس کیست 
جمع است در آن چقدر کفتار 
از حد تصور است بیرون 
فهمیدن روضه است دشوار  
ناموس یزید در حجاب و 
ناموس حسین بزم شراب»

میان کوچه و بازار پای برهنه 
پر از خجالت نامحرمان به جیب کشیدم 

*ای خانم ای خانم قدیمیا چی میخوندن ..*

میان این همه دشمن چو بی کسم دیدن 
به اشک بی کسی ام ناکسانه خندیدن