نمایش جزئیات
روضه و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها اجرا شده۱۴۰۳ به نفسِ کربلایی علی کرمی
گل های عالم را معطر کرده بویت
ای آن که میگردد زمین در جست جویت
یادش بخیر آن روز ها ریحان به ریحان
میچید پیغمبر بهشت از رنگ بویت
سیاره ها را در نخی میچیدی آرام
میساختی تصویری از خاک عمویت
درهای رحمت باز میشود با دعایت
دردا که میبستن درها را به رویت
چادر حمایل میکنی از حق بگویی
حتی اگر یک شهر باشد رو به رویت
حتی زمان می ایستد از این تجسم
تو سوی مسجد میروی مسجد به سویت
تو خطبه میخواندی و میلرزید مسجد
ذرّات عالم یک صدا لبیک گویت
از بانگ بسم الله رحمان رحیمت
از آن نهیب الذین آمنویت
خطبه به اوج خود رسید آن جا که میریخت
مدح علی حیدر به حیدر از گلویت
جان خود را گرفته ای بر دست
همه ی عمر پا به پای علی
گفتی این جان چه ارزشی دارد
جان زهرا شود فدای علی
و از این رو میان مسجد شهر
خطبه خواندی شما به جای علی
خطبه به اوج خود رسید آن جا که میریخت
مدح علی حیدر به حیدر از گلویت
گفتم علی او قطره قطره آب می شد
امشب که روشن شد سفیدی های مویت
امشب که زخم تو دهن وا کرد آرام
زخم تو آری زخم آن راز مگویت
امشب که خون از دامن مهتاب میریخت
اسماء برای غسل زهرا آب میریخت
میشست در تاریکی شب، مخفیانه
گه جای سیلی گاه جای تازیانه
میشست جسم همدمو دلداده اش را
قرآن زیر دست پا افتاده اش را
میشست جسم دختر خیر البشر را
میشست جای بوسه های میخ در را
داره غسل و کفنت شروع میشه
غصه نبودنت شروع میشه
زینب و حسین ساکت میکنم
گریه های حسنت شروع میشه
میشینیم من حسن گریه کنیم
فهمیدیم تو رو زدن گریه کنیم
میبینی غربتمون فاطمه
باید آستین به دهن گریه کنیم
چه جوری گلشنم کفن کنم
پاره ها تنم کفن کنم
باورم نمیشدش که آخرش
من با دستم زنمو کفن کنم
زن جوان مرا میزدن نامردا
مدینه فاطمه ام را به احتضار انداخت
و یک غلاف که دست چهل نفر چرخید
دو دست فاطمه ام را دگر ز پا انداخت
مثه تو دیگه تو عالم نمیاد
سر من بدتر از این غم نمیاد
آب میریزم خون تازه میریزه
چرا زخمات عزیزم هم نمیاد
من صف اول هر غزوه به میدان بودم
ولی اندازه تو زخم ندارم زهرا
تو باید کفن پوش رو شونه بری
پر از زخمای تازیونه بری
تو رو روز روشن زدن اما حیف
از این خونه باید شبونه بری
*دید بچه هاش دارن گریه میکنن
فاطمه جان *
اینا آینه های غمن فاطمه
مثل خونه امون درهمن فاطمه
نذاشتی که شهرو خبر دار کنیم
چقدر گریه کن هات کمن فاطمه
ما آتیش و تن تو سرده
آستین به دهن گریه درده
پاشو حیدر داره به دورت میگرده
مگه یادم میره..
چه جوری وارد خانه علی شدی
رشیده آمد بودی خمیده برگشتی
با رفتنت خالی نکن دور برم را
پاشیده تر از این نگردان لشگرم را
باور نمیکردم که روزی پیش چشمم
از پا بیندازد غلافی همسرم را
بعد از تو ای سروِ شکسته تا قیامت
از خجلتم بالا نمیگیرم سرم را
زخم بازوت دلم تکون میده
عطر پیرهن تو بوی خون میده
منو میبینه تا این قنفذ پست
غلاف شمسیرشو نشون میده
نه یکی دوبار که بی عدد زدن
خدا میدونه که خیلی بد زدن
میدونستن که ما تو راهی داریم
عمداً اومدن به در لگد زدن
ترک خورده ی کسی ها شدی
غلاف که میخوری تماشا شدی
تموم کرد بودی ولی پشت در
به عشق علی از زمین پا شدی
*این صحنه هیچ وقت علی فراموش نمیکرد*
گفت در میان دود آتش دیدمت
با چهل تن در کشاکش دیدمت
توی ازدحامم تو دیده شدی
نفس های حیدر بریده شدی
در افتاد و افتادی روی زمین
چقدر پشت در تو کشیده شدی
زمین خوردن تو رو دیدم
عبام اونجا روت کشیدم
*اینجا مدینه بود عبا کمک علی کرد. کربلام عبا یه جا کمک حسین کرد..کجا؟ صدا زد علی اکبرم ...*
بر داشتن تو از زمین ممکن نیست
این پیکر پاشیده عبا میخواهد
این که برگشته حرم بین عبا بخت من است
در میان یک عبا بخت بلندم جا نشد
او خلاصه آمدو من هم خلاصه چیدمش
چیدمش اما آن جوان خوش قد بالا نشد
زحمتی دارم اباالفضلم بیا با من بگرد
من که خیلی گشتم اما بیش از این پیدا نشد
*روضه دست شکسته رو دست بریده جمع میکنه ..*
ای علمدار تو رو با عَلم زدن
قدو بالای تو رو بهم زدن
چهار هزار کمون به دست یکی یکی
اومدن روی تنت قدم زدن
تو بری حسینِ تو تنها میشه
چشمای خواهرامون دریا میشه
سر این که سرم کی ببره
میون شمر و سنان دعوا میشه
تو مگه قرار نبود دیر نکنی
جلوی خیمه منو پیر نکنی
تو مگه قرار نبود با رفتنت
کوه من، منو زمین گیر نکنی
تو اگر پا نشوی نوبت گودال من است
شمر پیش نظرم دست به خنجر است
بعد تو فاتحه چادر معجر خواندست ...
همه رفتند و تو رفتي و حرم را چه كنم؟
