نمایش جزئیات

روضه و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها اجرا شده۱۴۰4 به نفسِ حاج محمود کریمی

روضه و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها اجرا شده۱۴۰4 به نفسِ حاج محمود کریمی

شبی از خویشتن، سفر کردم
سیر کردم جهان بالا را
بین قصری ز باغ‌های بهشت
دیدم امّ‌البنین و زهرا را

آن‌یکی بود رکن شیر خدا
دگری بود مادر شهدا

عجبا! نام هر دو، فاطمه بود
ذکرشان، شمع محفل همه بود
نگه آن‌دو مهربان‌مادر
گه به گودال و گه به علقمه بود

هر دو را اشک و خون روان ز دو عین
بهر عبّاس بود و بهر حسین

گفت امّ‌البنین به دخت رسول
ای سلام خدا به جان و تنت
ای هزاران ‌هزارعبّاسم
به‌فدای حسین بی‌کفنت

داده‌ام در رهش، چهار شهید
کاش بودی مرا هزار امید

گفت زهرا که ای بلند اقبال
گلبن چار لاله‌ی پرپر
چار فرزند تو، عزیز من‌اند
بلکه هر چار را منم، مادر

پسران تو، نور عین من‌اند
مثل عبّاس تو، حسین من‌اند

باغبان چهار لاله‌ی یاس
پسرانت تمام أشجع ناس
دوست دارم که ای ستوده‌‌خصال
تو برایم بگویی از عبّاس

از علم‌داری و وفاداریش
ادب و غیرت و فداکاریش

گفت: بی‌بی! از آن سرافرازم
که شد عبّاس من فدای حسین
این که اشکم ز دیدگان جاری‌ست
می‌کنم گریه از برای حسین

گرچه عبّاس رفته از دستم
من شریک غم شما هستم

فاطمه گفت: مادر عبّاس!
من، تو را نیز یار و هم‌دردم
تو نبودی ولی به‌جای تو، من
بر عزیز تو، مادری کردم

پدرم آب بهر او آورد
او به عشق حسین، آب نخورد

اشک امُّ‌‌البنین به رخ، جاری
گفت ای مادر فداکاری
از حسینت بگو به امّ‌بنین
آن‌چه خود دیدی و خبر داری

با من از حنجر بریده بگو
قصّه‌ای از سر بریده بگو

گفت بر پیکر مطهّر او
زخم‌های دوباره را دیدم
لب خشکیده؛ چشم از خون، تر
حنجر پاره‌‌پاره را دیدم

گاه، ذکرش علی و فاطمه بود
گاه، چشمش به‌سمت علقمه بود

تو نبودی ببینی عبّاست 
تیر بر دیده‌اش چگونه نشست
وقتی عبّاس اوفتاد به خاک
کمر زینب و حسین شکست

کمری که شکسته شد ز ملال
باز از سمّ اسب، شد پامال

روز محشر که می‌شود، عبّاس
با چنین غیرت و فداکاری
باز هم مثل روز عاشورا
بر حسینم کند علمداری

او که بر آل‌فاطمه، یار است
در صف حشر هم، علمدار است