نمایش جزئیات

روضه و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها اجرا شده۱۴۰۳ به نفسِ سید رضا نریمانی

روضه و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها اجرا شده۱۴۰۳ به نفسِ سید رضا نریمانی

آقا تو را قسم به پناه علی بیا
یاسی که تابِ حملهٔ زجر آوری نداشت
باضربهٔ لگد دوسه تا دنده خورد شد
دیگر مدارِ اهل کسا محوری نداشت

شب آخر دست دختر کفنها رو میده مادر
میخونه ذکر مصیبت برای حسین بی سر

*صدا زد: دخترم بقچه رو برا مادر بیار
 همچین که بقچه رو آورد گذاشت جلو مادر..مادرجان‌ میشه خودت در بقچه رو باز کنی؟ آخه دستای من جون نداره رمق نداره
 این دختر با دستای کوچولوی خودش شروع کرد گره های بقچه رو باز کرد،خرابه هم همینجور شد. همچین که سر باباش رو براش آوردن صدا زد :عمه میشه این سر و با دستای خودت بلندکنی دستای من دیگ رمق نداره..شروع کرد گره ها رو یکی یکی باز کرد. دید داخل بقچه سه تا کفن گذاشته مادر اولین کفن مال خودمه زینبم
دومین کفن مال بابا علیه،کفن سوم‌ مال حسنه،یهو دید دختر داره گریه میکنه اروم آروم اونجور که مادر متوجه نشه ازگوشه های چشمش‌ اشک سرازیر شدمادرجان یه سوالی بپرسم ازت؟ نکنه حسینم رو یادت رفته؟صدا زد :نه دخترم برا حسینم خودم یه پیراهن دوختم..*

با اینکه پیکر پسرش بوریا شود
عریان به روی خاک بیابان رها شود 

با اینکه از قضیّه خبر داشت فاطمه
با اینکه دردِ دست و کمر داشت فاطمه

پاشد برای امر مهمی وضو گرفت
آهی کشید و بغض بدی در گلو گرفت

صندوقچهٔ لباس وکفن را که باز کرد
نفرین به اهل کوفه و شام و حجاز کرد

میدید فاطمه؛ شده پنجاه سالِ بعد
در قتلگاه آمده سربازِ ابن سعد

با نیزه اش به روی تن شاه میکشه
نقشه برای پیراهن شاه میکشه

زهرا که دید واقعه را سوخت عاقبت
با آه و گریه پیراهنی دوخت عاقبت

*چجوری میخواد پیراهنو بدوزه.*

با بازوی شکسته ی خود روز آخری
باچشم نیمه بستهٔ خود روزِ آخری

پیراهن حسین خودش را قواره کرد
گریه برای آن بدن‌ پاره پاره کرد

هر سوزنی که رفت به دستش دلش شکست
میدید نیزه ای وسط سینه اش نشست

پیراهنش همین که به زیر گلو رسید
در قتلگاه پنجه ی قاتل به مو رسید

تا روی پیکر پسرش یک سپاه رفت
خولی رسید و فاطمه چشمش سیاه رفت

ای وای پُر از زخمی
ای وای پُر از خونی
عطشان اگه بودی
عریان نمیمونی

نترس اگه غارت شده پیروهنت
چادرمو میندازم رو بدنت

منم شبیه خیمه هات میسوختم
کاشکی خودم‌ برات کفن میدوختم

خدای من خدای من
عریان بچه ی باحیای من

خدای من خدای من
ببین‌ چقدر تنهان بچه های من

خدای من خدای من 
سربریده اند بچه امو رو پاهای من

خدای من  خدای من
کشتن بچه امو جلو چشای من

*ای حسیــــــــــــن.....*