نمایش جزئیات
روضه و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها اجرا شده۱۴۰۳ به نفسِ حاجمحمد رضا طاهری
مدینه مرکز پیکار نابرابر بود
* خدا خیر بده به حاج آقای سازگار. چه اشاره قشنگی کردن...*
علی نشانه، ولی جنگ با پیمبر بود
* اینا کینه از پیغمبر داشتن. لذا حواسشون بود. هی وایسادن نگاه کردن حسودهای مدینه. پیغمبر چیکار میکنه با دخترش فاطمه. می دیدن رسول خدا خم میشه؛ بدستور حق تعالی است، پیغمبر کاری از خودش انجام نمیده. عشق پدر و دختری نیست. این امر، امر خداست. خم میشه پیغمبر دست زهرا رو می بوسه. اینا هی نشونه گذاشتن. گفتن ما یه کاری می کنیم دیگه این دست کار نکنه. می دیدن پیغمبر میاد سینه فاطمه رو می بوسه. گفتن یه کاری می کنیم از درد سینه دیگه خوابش نبره...*
به حفظ جان علی فاطمه سپر گردید
قد خمیدۀ او ذوالفقارِ حیدر بود
* جانم به این ذوالفقار مولا...!*
نگاه زینب کبری به غربت مادر
نگاه فاطمه بر اشک چشم دختر بود
رُخی که رنگ جسارت گرفت قرآن بود
تنی که روی زمین اوفتاد، کوثر بود
چهار کودک معصوم با تنی لرزان
دعایشان به پدر، چشمشان به مادر بود
* پشت در؛ موندن این بچه ها به داد بابا برسن یا به داد مادر....*
چهل نفر به سر بَضعۀ پیمبر ریخت
شرور تر ز همه «قنفذِ» ستمگر بود
* بعد این روایت میتونی بفهمی چرا دومی ملعون؛ از مالیات معافش کرد این نانجیب رو. پشت در کار گره خورد، هرکاری کردن فاطمه ایستاده؛ محکم، مثل کوه! میگه تا زهرا زنده ست، دستتون به علی نمیرسه. نانجیب رو کرد به قنفذ، گفت کار توئه! نانجیب، روایت میگه بی بی رو، به سمت در هُل داد. در و محکم روی بی بی...*
خدا گواست که یک ضربه بر تنش نزدند
به قصد کشتن او، ضربهها مکرّر بود
به فتح خیبر و بازوی شیر حق سوگند
که قتل دخت نبی، انتقام خیبر بود
شاعر: استاد غلامرضا سازگار
*اگر روایت امام صادق علیه السلام رو خوب دقت کنی که حضرت فرمود: به خدا قسم اینا یک لحظه هم به دین خدا ایمان نیاوردن. دست یهود رو اونجا هم می بینی. نفوذی بودن کنار پیغمبر. وقتی امیرالمؤمنین با یه دست درِ قلعه خیبر رو کند؛ اونا اونجا منتظر بودن کِی انتقام بگیرن از علی. حالا وسط همین کوچه، با اون جسارت، با اون بی ادبی، اگه روایات رو درست بررسی کنی؛ فقط شیخ جعفر نگفته. خیلی از روایات گفتن، ریسمان دور گردن مولا بسته بودن. داشتن می بردنش. یهودی بود، وسط کوچه این منظره رو دید. دید از یه طرف دارن مولا رو می برن. از یه طرف چهل نفر ریختن جلو چشمش، دارن همسرش رو میزنن...*
گردیده بود قنفذ، همدست با مغیره
او با غلاف شمشیر، او تازيانه می زد
* یه وقت دیدن وسط کوچه داره داد میزنه. " اشهد ان لا اله الا الله و أن محمد رسول الله و أن علی ولی الله " گفتن تو زمان پیغمبر ایمان نیاوردی. این دیگه چه بازیه؟ گفت آخه من بودم خیبر. با چشم خودم دیدم، این آقایی که اینطوری دارید تو کوچه می بریدش، اگه مأمور به صبر نبود، هیچ کدوم تون حریفش نبودید. درِ قلعه خیبر رو چهل مرد شجاع عرب، باز و بسته میکردن. دیدم این آقا یک تنه در و از جا کند روی دست گرفت. حالا ایستاده، شما نانجیب ها جلو چشمش دارید خانومشو میزنید...*
برچسب ها
- محمدرضا طاهری
- آموزش مداحی
- طاهری
- محمد طاهری
- حاج محمدرضا طاهری
- حاج محمد طاهری
- متن روضه حضرت زهرا
- محمدرضاطاهری
- حاج محمدطاهری
- متن روضه حضرت فاطمه
- متن روضه شهادت حضرت زهرا
- متن روضه جانسوز
- متن گریز روضه حضرت زهرا
- متن روضه شهادت حضرت فاطمه
- متن روضه برای شهادت حضرت فاطمه
- متن روضه برای شهادت حضرت زهرا
- متن روضه برای ایام فاطمیه
- فاطمیه 1403
- فاطمیه سال۱۴۰3
