نمایش جزئیات
روضه و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها اجرا شده۱۴۰۴ به نفسِ حاج ابوذر بیوکافی
بعد نماز مغرب بود مادر ما چشم از این عالم بست اما اگه من و تو اینجا نشستیم دلیلش همینه..*
کویر بودمُ به یُمن ربنایِ فاطمه
شکفت بین سینه ام گل ولایت علی
*شنیدم با دست شکسته برام دعا کردی اگر تو دعا نمیکردی قلبم به محبت علی
نمی تپید.بمیرم برات مادرلحظات اخر حیات با این دستِ شکسته خیلی کارا کردی، پاشد اول خونه رو جارو کرد تنور رو روشن کرد بعد مدت ها کارهای خونه رو خودش انجام داد بچه ها دیدن مادر سرپا شده خوشحال شدن. آرام به خادمه ها فرمود: حسنین مو بفرستید بیرون زینبین رو هم ببرید پیش خواهرم،بردن ،خونه که خلوت شد فرمود: بیایین کارتون دارم من اینجا رو به قبله دراز میکشم،کارای خونه کردم تو دل بچه هام نمونه روز آخر ببینن مادر خونه رو جارو کرده.موهاشونو شونه کردم.دیگه یادشون بمونه به هر سختی کارا رو جفت وجور کردم اما الان نوبت رفتنه.. بعد ساعتی بیایید منو صدا بزنید اگه جوابتون رو دادم که دادم.اگه نه برید دنبال علی...میگه بعد ساعتی اومدم دیدم رو به قبله هست هرچی صداش زدم یا بنت رسول الله جوابم رو نداد.گریه کردم .تو همین اثنا دیدم آقازاده ها اومدن توحیاط اولین سوالی که امام حسن پرسید گفت مامانم کجاست؟آخه خودم دیدم امروز خونه رو جارو کرد کارهای خونه رو انجام داد وقتی وارد حجره شدن یهو دیدن مادر رو به قبله است گفتن هیچوقت سابقه نداشته مادر ما وسط روز بخوابه چی شده ؟جلو گریه هامو نتونستم بگیرم..حسن خودش رو پرتاب کرد رو سینه ی مادر..منم حسنم جوابمو بده..نمیدونم با چ زحمتی حسنین رو جدا کردن از بدن بی بی گریه کنان رفتن سمت مسجد.جلو در مسجد مولاصدای گریه ی آقازاده ها رو تومحراب شنید فهمید چه خبرشدهکسی بیمار توخونه داشته باشه پسربچه هاش بیاد گریه کنن یعنی تموم شده.یهو دیدن زانوهای علی داره میلرزه تو این فاصله یکمی مولا مینشست هی بلند میشد...روایت اینه برا مادر ما بلند بلند گریه کنید.گریه ام که نداری آه تو روضه که میتونی بکشی..علی اومد پارچه رو کنار زد یه نگاهی به صورت بی جان فاطمه انداخت فرمود: فاطمه جان جواب علی رو بده.من مظلومم منو اینجوربی کس و تنها نذار.صدای ناله ی مولا بلند شد اینجا اینطور گریه کرد تا شب شدروایت میفرماد: وقتی شب شد به اسما گفت بیاکمکم کن توغسل اسما شروع کرد ب کمک کردن وسطای غسل یهو دید مولا داره شدیدا گریه میکنه..جمله ی مولا به اسما این بود الان صورتش رو میبینم کبودی صورتش رو میبینم.دستم به بازوش رسید شکستگی هایی که کشید دیگه طاقت ندارم....عجیبه این جمله مولا فرمود من دیگه تا روزی که زنده ام از عزای فاطمه در نمیام...سلمان میگه :نیمه های شب شد قول و قرار این بود خبرمون کنن از جنس صدای گریه پشت در فهمیدم امامحسن داره دم خونه امون گریه میکنه. آرام در رو باز کردم دیدم سر گذاشته رو دیوار تازه یتیمشده بود.داشت گریه میکرد گفت: عمو بابام دیگه کسی نداره.بدنِ مادرم روخاکه بیا میترسم بابام کناربدن مادرمجون بده خودت رو برسون..*
علی که صبرجمیلش،مثال عالم شد
ببین چه بود که دیگر تحملش کم شد
نه اینکه گریه کند نه ناله سر میداد
کَننده ی در خییر به هق هق افتاده...
برچسب ها
- آموزش مداحی
- متن روضه حضرت زهرا
- حاج ابوذر بیوکافی
- متن روضه حضرت فاطمه
- ابوذر بیوکافی
- متن روضه شهادت حضرت زهرا
- متن روضه جانسوز
- متن گریز روضه حضرت زهرا
- متن روضه شهادت حضرت فاطمه
- متن روضه برای شهادت حضرت فاطمه
- متن روضه برای شهادت حضرت زهرا
- متن روضه برای ایام فاطمیه
- متن روضه های بیوکافی
- فاطمیه 1403
- بیوکافی
- فاطمیه سال۱۴۰3
