نمایش جزئیات

روضه وتوسل به امام‌هادی علیه السلام اجرا شده به نفسِ حجت الاسلام سید محمد حسین تقوی

روضه وتوسل به امام‌هادی علیه السلام اجرا شده به نفسِ حجت الاسلام سید محمد حسین تقوی

عزیز جوادالائمه سلام
گل فاطمه یا علی النقی
تویی که به من راه رو میدی نشون
بخون جامعه تا کنم عاشقی
 
چقد نا امید و تو دادی امید
چقد بینوا رو تو دادی نجات
تویی چارهٔ درد بیچاره ها
میشه مرده زنده توی روضه هات

به یاری مردم نداری نیاز
به جای همه یار تو هست خدا
علی رو مگه میشه تبعید کرد
نجف رو آوردی توی سامرا

*چه سریه؟ هرکی اسمش علیِ یه سری از مصیبت ها رو باید تو این عالم بِچِشه.شب شهادت امام هادی  کم نذارید برا آقای غریبمون ما دستمون کوتاهه کنار اون ضریح شش گوشه ی سامرا نیستیم امشب عرض ادب کنیم اما اینجام چون ذکر امام داره میشه حرمه..*
 
علی بودی و قوم بد کینه ها
گذاشتن برای تو سنگ تموم
دلت رفت مدینه تو اون نیمه شب
به خونه ات همینکه آوردن هجوم

*آقاجان... نیمه شب ریختن تو خونه شما
دستشون بشکنه، پاشون بشکنه، مگه میشه به خونه امام اینجور وارد شد با یه غیر مسلمون هم اینطور برخورد نمیکنن. اما هرچی بود آقا  تو دل شب بود. مدینه تو روز روشن با لگد در خونه ی مادرتونو شکوندن.آقاجان... هرچی بود شما رو فقط دست بسته بردن اما کاری با اهل و عیالتون نداشتن.مدینه همه همسایه ها ایستاده بودن تماشا میکردن.. چطور فاطمه رو دنبال علی  میزنن. یا الله..*
 
تو رو بردنت دست بسته ولی
ندیدی توی شعله خانمتو
تو رو بردنت دست بسته ولی
نکشته لگد طفل معصومتو

تو رو پیر کردن تو بزم شراب
بمیرم بمیرم بمیرم برات
فقط گریه اینجا برات مرهمه
بریز اشک خون از غمِ عمه هات

سر غرق خون، تشت زر، هلهله
میلرزه تموم زمین و زمان 
زدن خیزران باز ناراضی اند
بشم لال الهی کنیزم میخوان

آقا رو بردن وارد بزم شراب کردن.این جسارت برا روضه ی ما بسه اما چه کنیم یه مصیبت نبوده، یه روضه نبوده،شما گریه کنا بعد اینهمه سال اسم مجلس شرابو میشنوید میرید شام یا میرید کوفه مجلس ابن زیاد، مگه میشه امام هادی دلش اونجا نرفته باشه.تا آقا رو آوردن ملعون شراب تعارف کرد آقا انقدر دلش شکست فرمود: گوشت و پوست و خونِ ما از این مُحرمات بَریه، این چه جسارتیه؟ به آقا صدا زد چند جمله شعر برا ما بخون تو حال خودشون بودن آقا رو مجبور کرد شعر بخونه حضرت چند بیت شعر خوندن گفتن این دنیا فانیه متوکل، تو هم یه روز میمیری، اونقدر اقا نفسش رو اینا تاثیر گذاشت حداقل تو جلسه شرابو گذاشتن کنار،بعضیاشون گریه کردن. آقا رو برگردوند عذرخواهی کرد  گفت برگردونید امام هادی رو منزل. برگشتن آقا. اما من میگم هی زیر لب میگفت عمه جان عمه جان.." لا یوم کیومک یاابا عبدالله..." 
اما من یه کاروان خسته رو میشناسم تو مجلس شراب آوردن هرچی این سر قرآن میخوند بیشتر جسارت میکردن. زینب کبری جلو چشم این بچه ها رو میگرفت نبینن چخبره تو مجلس یزید.اما بچه ها یه چیزو فهمیدن دیدن یه چوبی هی بالا میره دستای همه هم بالا میاد. این بچه ها قدون نمیرسید ببینن مقتل نوشه خودشونو رو پا بلند میکردن ببینن چخبره؟  اما زین العابدین نمیذاشت، زینب نمیذاشت، و الّا بچه ها همه میمردن، مریض میشدن. اما دیدن یه چوبی بالا میره دست عمه هم بالا میاد.چوب که پایین میاد عمه به سر و صورت میزنه.. میدونید بچه ها کجا فهمیدن چی به سر بابا اومد؟ نیمه شب تو خرابه فهمیدن. آقای ما رو هم تو خرابه بردنا خود متوکل دستور داد چند روز آقا رو تو خرابه ببرید همه ی روضه ها رو آقا حس کرده، لمس کرده.اما آقا جان کجا بودی خرابه ی شام. یه سر مجروحی رو جلو نازدانه گذاشتن. هی نگاه میکنه آیا تو بابای منی؟ این همه زخم رو صورتت چه میکنه بابا؟بابا بابا ... بابا میدونم چرا موهات خاکستریه به من گفتن تو تنور بودی میدونم چرا پیشونیت مجروحه، خودم دیدم سنگت زدن. اما چرا لب و دهانت زخمه؟..* 

چرا لعل لبت چو ارغوان است
گمانم جای چوب خیزران است