نمایش جزئیات

روضه و توسل جانسوز _ وفات حضرت زینب کبری (س) _ حاج حسن خلج

روضه و توسل جانسوز _ وفات حضرت زینب کبری (س) _ حاج حسن خلج

"صلی الله علیکِ یا سیدتی و مولاتی یا بنت أمیرالمؤمنین یا زینب”

 


نگاه من به درو چشم اشکبار تو ماند

نگاه من به درو دل در انتظار تو ماند

دوباره پیرهنت را به سینه چسباندم

بیا بیا که چشم به راه رسیدنت ماندم

 


*الحمدلله احتیاج به هیچی نداری ... روضه خوان برات بهانه ست که برای عمه جانت زار بزنی ان شا الله*

 


بیا ببین ز فراقت نفس شماری را

 


*آماده هستی؟! میخوام روضه بخونما، چشمائی که هنوز زیر و رو نشده ... دلهائی که هنوز تکون نخورده،روضه بی بی زینب برای غیرتیا خیلی سخته*

 


بیا ببین ز فراقت نفس شماری را

به جای جای تنم ، جای یادگاری را

 


*بچه سیدا باید امشب گریه کنن دیگه *

 


حسین جان ...

نداد مهلتم آن تازیانه تا بوسم

هزار و نهصد و پنجاه زخم کاری را

 


*ای عمه جان!آذری زبونا مرتب میگن یارالی حسین ... امشب باید بگی یارالی عمه،عمه زخمی من... توی یه محفلی یه روضه خوانی اینجور می‌گفت : زن غساله رو ، امام زین العابدین صدا زد ... اگه بی بی در شام دفن شده باشه این حرف خیلی به صحت نزدیکه ... زن غساله رو صدا زد ... عمه جانم رو غسل بده ... کفن کن ... زن غساله رفت و برگشت ... گفت آقا ، من خبر دارم شما کربلا بودید ... آقا ، من خبر دارم شما اسارت کشیدید ... اما یه سؤال دارم ... مگه عمه شما هم توی جنگ می‌جنگیده ؟! ... گفت چطور ؟! ...گفت چرا این بدن اینقدر مجروحه؟!نکته حساسش اینجاست ... گفت آقا ، یادمه اون شبی هم که صدام زدی سه ساله رو بشورم ، بدنش همین حالو داشت ... با شما چه کردند؟! ...جواب امام زین العابدین کشنده تر از همه هست،فرمود زن غساله ، حق داری متعجب باشی ... عمه من ،خواهرای منو از کربلا تا کوفه ، از کوفه تا به شام ، با تازیانه و کعب نی و زنجیر و سنگ و چوب و خاکستر و هرجوری تونستند اذیت کردن ... اما ای زن غساله! اینا که تو دیدی چیزی نیست باید مدینه می‌بودی مادرمو میدیدی ...با مادر هجده سالم چند برابر بیشتر از این آزار دادن ... خیلی امشب باهاتون کار دارم ... دلم برا گریه هاتون تنگ شده ... میدونم چشماتون بهانه میگیره ... چندماهی از محرم و صفر گذشته ... دلاتون هوائی کربلا شده ...*

 


نداد مهلتم آن تازیانه تا بوسم

هزار و نهصد و پنجاه زخم کاری را

 


*هنوز باور من نیست ، چشم من دیده ( خیلی کارا میشه صورت بگیره توی این یه بیت*

 


هنوز باور من نیست ، چشم من دیده

کنار محمل خود ، طفل نِی سواری را

 


*میتونم از اینجای شعر به بعد رو بهت ببخشم ... میتونم سینه زنی رو شروع کنم ... نمیدونم دل تو چی میگه...آخ داداش داداش ... میدونی چه کردند با من ...*

 


خرابه گَردِ توأم ، آی خانه ات آباد

کجائی ای نفسم ، خواهر از نفس افتاد

 


 * ببینم کسی ساکت مونده یا نه،چگونه با تو بگویم ... آخه تو غیرت اللهی ...من میدونم چی به روزت میاد اگه بگم*

 


چگونه با تو بگویم که شام ننگین است

و دست مردم شامی چقدر سنگین است

 


*بعضیا هنوز چراغشون روشن نشده انگار ... مثل اینکه هنوز نگرفتی چی دارم میگم ... چگونه با تو بگویم که شام ننگین است ( عربه ، جنگی ، بی تربیت ، بغض و کینه داره ... داداش نمی‌دونی ... وقتی دستشونو بلند میکردن .... یا الله ،زبون بگیر برای عمه جانت ... چرا بعضیا ساکتند ... شام غریبان بی بی ...*

 


چگونه با تو بگویم که شام ننگین است ....

 


*فقط خدا می‌دونه با چه زوری ، این شام ننگین است رو معناشو توی سینه دارم نگه میدارم ... بیرون نزنه و الا شما یکی یکیتون منو تکه پاره میکنید ... یه گوشه شو بزنم کنار ...داداش ...مارو بردن بازار برده فروشا ... بگم برات ؟!...*

 


اگر این است تأثیر شنیدن

شنیدن کی بود مانند دیدن

 


*از من نشنیدی از این حرفا اما امشب میزنم *

 


زینب ، دختر علی ، بایسته نگاه کنه ...

 زین العابدین، حجت خدا بایسته نگاه کنه ...

 


*دخترای حسین رو به ریسمان ببندند ... بکشند توی کوچه پس کوچه های شهر ... یا الله ... یا الله ،کار رسید به اینجا ...بی بی زینب صدا بزنه ...*

 


چه حیف شد که نمُردم کنار پیکر تو

برای آن همه زخمی که داشت حنجر تو

 


دیگه خودت روضه خون باش...حسین ...