نمایش جزئیات

روضه و توسل جانسوز_استاد حجت الاسلام میرزامحمدی

روضه و توسل جانسوز_استاد حجت الاسلام میرزامحمدی

هر چه او بیشتر صدا میزد

بیشتر میزدن زینب را ....

 


*یا صاحب الزمان ... الان کجا داری برا جد غریبت گریه می کنی ؟!! ....گریه ی ما رم بنویس آقا ....

 


یک نفر بود و یک بدن اما

صد نفر میزدن زینب را ...

 


*اگه زینب و برداری یکی دیگه رو بزاری بیشتر دلت می سوزه ... بشنو .... :*

 


یک نفر بود و یک بدن اما

بیشتر میزدن خواهر را ....

 


*ان شاالله نیارن یه روزی که خواهرتو جلوت بزنن ... *

 


تیغ هاشان مانده بود در گودال

با سپر میزدن زینب را ......

 


*یه نگاه کرد گفت برگرد ... برگرد ... برگرد .... نکنه یه بار دیگه اینجا مدینه تکرار بشه .... برگرد ....

به ناله های عقیله ی بنی هاشم ، شب جمعه ست ، دستاتو بیار بالا ... اونقده منتظر موند برادرا بیان .... بابامو قراره کجا ببرن دفن کنن ؟!! فرمود حسن جان نیمه شب دفنم کنید ، اگه خوارج به بدنم دست پیدا کنن آتش میزنن ...قبل از این که خوارج بدن علی رو پیدا کنن بچه ها بدن رو دفن کردن ... ( چی میخوام بگم ؟؟ ...) میخوام بگم زین العابدین فرصتی پیدا نکرد ..... والا اونم بدن باباشو غریبانه ، مخفیانه دفن می کرد .... قبل از اینکه زین العابدین بیاد ، ده سوار اومد .......ای حسین....