نمایش جزئیات
هنگام شامگاه
زنــــــــدانی که غیر از خدا در نظر نداشت
عمری شکنجه دید و کس از او خبر نداشت
هــــــر روز روزه، بود و به هنگام شامگاه
جــــز تـــــازیانه آب و غذایی دیگر نداشت
یـــــــــــا فـاطمه به جان تو سوگند روزگار
زنـــــــــدانی از عزیز تو مظلوم تر نداشت
جسمش بـــه تخت پاره و بر دوش چهار تن
آن روز روزگـــــــــار مسلمان مگر نداشت
ممنوع بود کسی بــــــــــه مــــلاقات او رود
یــــــــــا آن شهید کُشته به زندان پسر نداشت
جان داد بــــــا شکنجه ولی مصلحت چه بود
زنجیر را ز پـــــــــــیکر مجروح بر نداشت