نمایش جزئیات
موسی ابن جعفر
شاهنشهی که نور دو چشم پیمبر است شاهی که میوه دل زهرای اطهر است
فرمانده قضا و قدر میر کائنات شمس و قمر ز روی منیرش منور است
آن موسائی که موسی عمران ز خاک پاش کُحل بصر بوده ، موسی ابن جعفر است
آه از دمی که همچو شهی نقل مجلسش از دانه های سلسله بر جسم و پیکر است
یا دانه های اشک که بر دامنش بریخت و ز عود آه مجلس آن شه معطر است
دور از دیار و وطن گوشه ای غریب در حبس تیر و تار ملول و مکّدر است
سر را نهاد بر سر دیوار بی کسی چون همدمی که درد دلش را مؤثر است
گه ناله می زدی دم جان دادن آن غریب کو آن رضا که نور دل و دیده تر است
معصومه نیست تا که به دامن نهد سرم در وقت مرگ آنکه مرا دخت مضطر است
فانی ز داغ موسی کاظم فغان کشید
بلبل ز داغ شاه به آهنگ دیگر است
(فانی)