نمایش جزئیات
روضه و توسل جانسوز _ ویژۀ شَهادت اباالرِضا آقا موسی ابنِ جَعفر علیه السلام _ حاج حسن خلج
*اینقدر آقا موسی بن جعفر امروز دلواپس معصومهش بود ... لحظه های آخر ، سرش رو دامن امام رضا ، هی میگفت رضاجان ، حواست بهش باشه ... معصومۀ من مثل گلِ ... معصومۀ من طاقت بی احترامی نداره ...هی امام رضا میگفت آقا خیالت راحت باشه ... بابا، خودم مثل شیر بالا سرش هستم ... و همینجور هم بود ...اما دلها بسوزه برای حسین ... میخوایم خیلی گریه کنیم امروز *
چُنان در خیمه ها آتش به پا شد
که آتش هم به وحشت مبتلا شد
*چی میخوای بگی ... صحبت دختره دیگه ... دختر حسین و دختر موسی بن جعفر *
چُنان آتش به وحشت مبتلا شد
که دامنها ، پناهِ شعله ها شد
طفل یتیمی زحسین گم شده ... ساربان ساربان
*همه روضه خون بشید *
طفل یتیمی زحسین گم شده ... ساربان ساربان
قامت زینب ز ألم خم شده ... ساربان ساربان
*نمیدونم کدوم دل گوشه کنار مجلس، مجلسو نگه داشته ... همینقدر میدونم این سفره ، یه سفره خصوصی بود برای خصوصیا ... رفتنیا رفتند، بقیه رو زینب نگه داشته ...ماه رجبُ ماهِ زیارتی امام حسین ... امشب، فردا شب ، کاروان ابی عبدالله راه میفته ... دست زن و بچشو میگیره توی این بیابونا ... ابن عباس ، محمد حنفیه،(هرکسی بوده نمیدونم) مثل امشب اومد جلوی قافله ابی عبدالله رو گرفت توی مدینه ... آقا ...کجا میبری این زن و بچهرو ؟! ... فرمود برو کنارم مأمورم ... جدم دستور داده باید برم کربلا وعده دیدار دارم ... آقا ...میخوای بری ، برو ... زن و بچه رو کجا میبری؟! زینب رو کجا میبری؟! ... این بچه های قد و نیم قد دیگه چرا ؟! ... تا این حرفو زد یه وقت دیدن پردهی محمل زینب رفت کنار ... خانم سرشو بیرون آورد ... ابن عباس برو کنار ... حالا دیگه کارت به جایی رسیده بین من و حسین میخوای جدایی بندازی ؟! ... من هرجا حسین بره میرم ... ای حسین ...خدارو شکر ... روزیت شد با این قافله همسفر بشی ... عاشورا کربلا باشی ان شا الله ... هیچ بعید نیست بخدا *
یک روز میرسد که در آغوش گیرمت
هرگز بعید نیست، خدا را چه دیده ای !
*کاروان راه افتاد ، چه کاروانی ... تو یه محمل لیلا نشسته... گاهی پردهرو کنار میزنه قد و بالای اکبرو نگاه میکنه ... تو یه محمل نجمه نشسته ... گاهی پردهرو کنار میزنه قد و بالای قاسم نگاه میکنه ...اما تو یه محمل یه خانومی نشسته ، احتیاج نیست پردهرو کنار بزنه ... جیگرپارهش توی بغلشه ... گاهی ملافهرو کنار میزنه میگه علی اصغر ... ببینم کربلا چه میکنی مادر... هرکی میخواد هرچیزی بگیره یا الله ... بسم الله ...اونی که کربلا میخواد بسم الله ... اونی که معرفتشو میخواد بسم الله ... اونی که عاشقش شده بسم الله ... علی علی علی ... لای لای علی ...تو یه محمل یه خانومی نشسته ... گاهی پرده رو کنار میرنه قد و بالای عمو عباسشو نگاه میکنه ... زیر لب میگه الحمدلله ...همه بیبیها توی محملها نشستند ... نوبت رسید به علیامخدره زینب ... حالا زینب میخواد بیاد سوار بشه ... ای داد بیداد ...جوونای بنی هاشم این بازوهای پیچیدهرو بهم گره کردند ، از درب خونه تا کنار محمل ، دیوار ساختند دوطرف ... نکنه دل شب ، چشم نامحرمی به سایهی قد و بالای زینب بیفته ... خانوم رو با یه جلال و جبروتی آوردند پای محمل ... محمل بلنده ... بی بی زینب چه جوری سوار بشه ؟! ... پله میخواد ...قمر بنی هاشم اومد زانو خم کرد ... علی اکبر محملرو گرفت ... خوده حسین اومد زیر بقلای زینبرو گرفت ... آی زینب *
فلک دارد سرِ آزار زینب
نخواهد گرمیِ بازار زینب
*این جلال و جبروترو که دید ، این آسمون تاب نیاورد ...گفت حالا یه کاری میکنم زینب ... دور فلک چرخید ... عصر روز یازدهم ...همین زینب میخواد سوار محمل بشه ... یه نگاه کرد دید یه طرف حسین افتاده ... کنار علقمه عباس افتاده ... خیمه دارالحرب علی اکبر و قاسم ... خودش یکی یکی بانوانرو سوار کرد ، بچه هارو بغل خانومها سپرد ... حالا نوبت زینبه ...یه نگاه کرد دید کسی نیست ... صدا زد حسین ... پاشو به داد زینب برس... حسین ....این حسین خیلی کارا ازش برمیاد*
هزارسال گذشت از حکایت زینب
هنوز مهدی صحرانشین سیه پوش است
برچسب ها
- متن روضه امام موسی کاظم (ع)
- حاج حسن خلج
- شهادت
- مداحی
- آموزش مداحی
- دانلود مداحی
- متن روضه
- شعر به همراه سبک
- متن شعر
- اشعار مذهبی
- باب الحوائج
- گریز روضه
- امام کاظم
- موسی بن جعفر
- امام هفتم
- زندانی بغداد
- متن اشعار
- موسی کاظم
- متن روضه موسی بن جعفر
- متن روضه امام کاظم
- حرکت قافلۀ حضرت اباعبدالله علیه السلام
- حرکت قافله امام حسین
- گریز روضه شام غریبان