نمایش جزئیات

روضه و توسل جانسوز _ویژۀ شَهادت اباالرِضا آقا موسی ابنِ جَعفر علیه السلام_حاج محمود کریمی

روضه و توسل جانسوز _ویژۀ شَهادت اباالرِضا آقا موسی ابنِ جَعفر علیه السلام_حاج محمود کریمی

زخم گلوی تو پذیرفته‌ست اما

 


* از رو زخم باشه قبولِ، کارِ زنجیره*

 


زخم دهانت کار این زنجیرها نیست

این ایستادن با زمین خوردن مساوی‌ست

از چه تَقلّا میکنی ، این پا که پا نیست

 


*یا امام رضا کمک کن ...امشب ، شب عوض شدنه ... جوونه میگه منم عین یوسف چشم پوشی کردم از گناه ، پس چرا خدا اینطوری به من لطف نکرد ؟!

من اگه گناه نمیکنم ، از یادِ گناه کردنم نمیلرزم ، نمیترسم ... وقتی هم می‌گذرم بهش فکر میکنم که اگر نکرده بودم این کارو مثلا چی می‌شد !؟ ...

اما یوسف از به یاد آوردنِ گناه ، از به یاد آوردن تنهایی با زلیخا ، بدنش میلرزید ... إنَّه ربّی أحسن مَثوای ... خدا جایگاه منو بالا قرار داده ... إنه لایُفلحُ الظالِمون ... اهل ظلم هم نیست یوسف ...حالا یوسف کجا ... موسی کجا (موسی بن جعفر ) ... موسایِ آل فاطمه‌رو میگم ...یوسف اگه میلرزید ، آقا موسی بن جعفر اصلا اعتنا نکرد ... اصلا ...اینا نخوندن مگه قرآنُ ... آره نخوندن ... آخه سندی إبن شاهک ملعون یهودی بود ... چقدر اسلام کشید از دست این یهود ... زن رقاصۀ فاحشه رو فرستادن زندان موسی بن جعفر ... به گمان این که عذابش میخوان بدن ... آقا سر به سجده گذاشت ... ساعتی گذشت ، گفتن بریم ببینیم چیکار کرده ...رفتند دیدند این زنِ عبا رو گرفته ، رو سر انداخته ، سر به سجده گذاشته ، هی میگه خدایا غلط کردم ....آقا جان!ما که برای اذیتِ تو گناه نمی‌کنیم ... نمیگم عباتو روی سر من بنداز ... یه دست روی سر من بکش ، منم دعا کن ...

یا موسی ابن جعفر ، یا باب الحوائج ...اون زن رقاصه رو آدمش کردی ، من سینه زن مادرت فاطمه ام ... آقا یه خرده دلداری بهت بدم سر همین زندانبانِ؟؟....آقا .... سادات ببخشند منو *

 


اصلا رها کن این پلیده بد دهن را

از چه توقع می‌کنی وقتی حیا نیست

نامرد ، زندانبان ، در این زندان تاریک

این که کنارش میزنی با پا ، عبا نیست

 


*یکی اومد حال فاطمه‌رو بپرسه ،(جان عالم فدای مادر امام زمان... سادات نشستند ، می‌خوام حیا کنم نگم اما توی لفافه بگم ...)یه رواندازی مادر سادات روی خودش کشیده بود ، اومدند حالشو بپرسند ، گفتند کجاست فاطمه !؟ ...أسما گفت زیر همین ملحفه فاطمه خوابیده ... یعنی اینقدر مادر شما بچه شیعه ها نحیف شده بود ، معلوم نبود کسی زیر ملافه هست ...اومد توی زندان دید یه پارچه ای یه گوشه ای افتاده ... با لگد زد ... دید پارچه تکونی خورد ... این ارث لاغرشدن و نحیف شدن رو از مادر گرفته ...*

 


این تخته‌ی در که شده تابوت حالا

بهتر نباشد ، بدتر از آن بوریا نیست

حسین .....

 


*حالا برای خودِ موسی بن جعفر روضه بخونم یه خط ...*

 


اما تو را با نیزه ها بالا نبردند

پس هیچ روزی مثل روز کربلا نیست

 


*امشب با گریز روضه بخونم ... اگر حساب کنیم چهارده سال، هی آقارو بردن زندان و آوردن ، بینش یک ماه ، یک ماه خالی باشه ، تقریبا خانوم فاطمه معصومه سه ساله بوده ... تا میومد بابارو ببینه میبردنش ... همه میگفتن فاطمه جان بابا میاد ... اخبار میاوردن براش ...یه دختر سه ساله سراغ دارم ... گفتن بابات سفر رفته ... هی نگاه می‌کرد روی نیزه ... عمه جان ... این سر روی نیزه خیلی شبیه بابامه ... (برای خانوم معصومه سر بابارو نیاوردند) ... سرو بغل کرد ... گفت بابا منو می یتیم کرده ؟! ... چرا محاسنت خونی شده ؟! ... چرا دندونات شکسته ؟! ... اینقدر به لب و دندان خودش زد ... ای حسین *

 


شرار زهر آتش زد همه عمر و وجودم را

به فریادم برس ، آتش گرفتم ، سوختم مادر