نمایش جزئیات

مدح_ مبعث پیامبر ختمی مرتبت محمد مصطفی صلوات الله علیه _سیدمجید بنی فاطمه

مدح_ مبعث پیامبر ختمی مرتبت محمد مصطفی صلوات الله علیه _سیدمجید بنی فاطمه

عشقت مرا اسیر بیابان نوشته است

مجنون ترین صحابی دوران نوشته است

این هم ز مشکلات و مکافات عاشقی است

دست مرا برای گریبان نوشته است

از دست اختیار تو راه فرار نیست

این جبر را خدات به پامان نوشته است

مانند تو امیر فقط یک نفر ولی

مانند من اسیر فراوان نوشته است

شکر خدا که نام مرا اعتبار تو

سلمان نوشته است، مسلمان نوشته است

نام تو را به آب طلا دستِ کردگار

بالای تخت و تاج سلیمان نوشته است

کم ناز کن دو آیه از این سوره را بخوان

اصلاً خدا برای تو قرآن نوشته است

امشب قلم زدند پریشانی مرا

با تو رقم زدند مسلمانی مرا

قرآن بخوان و راه خدا را نشان بده

توحید را نشان زمین و زمان بده

قرآن بخوان و با نفس ِ آسمانی ات

این مرده های روی زمین را تکان بده

قرآن بخوان و بال مرا از قفس بگیر

اندازه ی شعور پرم آسمان بده

آخر چه قدر قوم پسر دار می شوند

دختر به دست دامن این مادران بده

جز با صدای عشق مسلمان نمی شوم

پس لطف کن خودت در ِگوشم اذان بده

قرآن بخوان بگو که خدا واحد است و بس

هر که ادلّه خواست علی را نشان بده

تو آسمان مکه ای و ماه تو علی ست

تنها دلیل روشنیِ راه تو علی ست

***

ای همسر خدیجه، خدیجه فدای تو

قربان مهربانی لحن صدای تو

پایین بیا ز کوه، دخیلی بیاورند

دست توسل همگان بر عبای تو

امشب فرشته ها همه پرواز می کنند

اطراف آستانه ی غار حرای تو

از این به بعد چشم تمام قنوت ها

ایمان می آورند به یا ربّنای تو

از این به بعد شمس و قمر روی دست تو

از این به بعد ملک و مکان زیر پای تو

یک بال هیچ وقت به جایی نمیرسد

قران برای توست علی هم برای تو

احمد شدی ،کتاب شدی ،مصطفی شدی

حالا تمام دار و ندار خدا برای تو

***

شصت و سه سال زندگی ات مهربان گذشت

با کیسه های وصله ایِ آب و نان گذشت

شصت و سه سال زندگی ات بین کوچه ها

در بندۀ خدا شدن این و آن گذشت

گاهی میان دورترین خانه¬ی زمین

گاهی میان دورترین آسمان گذشت

گاهی کنار سفره بیوه زنان شهر

گاهی کنار خاطرۀ کودکان گذشت

وقت نزول حضرت خاکی نشین شدی

وقت صعود ردّ تو از بی کران گذشت

آن روزها که شعب ابی طالبی شدی

ایام درد بود ولی همچنان گذشت

ای آن که زندگی تو خرج نجات شد

ای آن که زندگی تو با مردمان گذشت

برگرد رنج و درد بشر را نگاه کن

این زندگی ِ سرد بشر را نگاه کن

 

*حضرت زهرا سلام الله علیها ،بارها غم و غصه ی پیغمبر رو به جون خرید،می دید مردم به پیغمبر سنگ می زنن،می دید مردم خاكستر بر سر پیغمبر می ریختن،اما فاطمه گریه می كرد با تمام وجود و محبت گرد و غبار و خون هارو از صورت بابا پاك می كرد، دختر بابایی است،هیچ دختری طاقت نداره موهای بابارو پریشون ببینه،هیچ  دختری طاقت نداره صورت بابا رو خاكی ببینه،بمیرم برا اون دختری كه وقتی دید،دید سر بریده ی بابا، دست گدایی رو بیار بالا،بلند بگو:یا حسین...*

 

   شکر فروشی یوسف نمی رسد جایی

   ز بس که لعل لب یار ما نمک دارد