نمایش جزئیات

روضه و توسل به حضرت اباعبدالله الحسین(ع) با نوایِ حاج سید محمد جوادی

روضه و توسل به حضرت اباعبدالله الحسین(ع) با نوایِ حاج سید محمد جوادی

ای که به عشقت اسیر خیلِ بنی آدمند
سوختگانِ غمت ، با غم دل خرمند

هر که غمت را خرید ، عشرت عالم فروخت
با خبرانِ غمت بی خبر از عالمند ..

حسینِ من .. حسینِ من ..

*ان شالله به همین زودیا کربلا زیارت ارباب بریم ..*

ای وارثِ سریر امامت زجای خیز
بر کشته گانِ بی کفنِ خود نماز کن

*همه ی شهدا ، مدافعانِ حرم همه فیض ببرن ..*

برخیز صبح شام شد ای میر کاروان
ما را سوار بر شترِ بی جهاز کن

شاعر : نيّر تبريزي

داد آسمان به بادِ ستم دودمانِ من
تا از کدام بادیه پرسی نشان من

گردون به انتقام قتیلانِ روز بدر
نگذاشت یک ستاره به هفت آسمان من

آن سروِ قامتی که تو دیدی ز غم خمید
دیدی که چون کشید غم آخر کمان من؟

شاعر : نيّر تبريزي

ساربان تند مران ورنه چنان میگریم
که تو ناقله و محمل همه در گِل بروند

شاعر : شاطر عباس صبوحی

*به خدا میترسم بمیریم دیگه نتونیم براش روضه بگیریم و نوکری کنیم ..

اون موقع بگیم بی بی ما تا آخرین نفس برا بچه ت داد زدیم ..*

ساربان داد نزن ما کس و کاری داریم
ساربان تند مران همسفرم جا مانده ..

باز چشمش به که افتاد که غش کرد رباب
باز هم آمده این حرمله ی وامانده ...

شاعر : سید پوریا هاشمی

بی هوا تیر رسید و نفسم بند آمد
با نگاه تو گرفته ست زبانم پسرم

داغِ تو چون علی اکبر کمرم را خم کرد
ناله خواهم زنم از دل نتوانم پسرم ..

شاعر : قاسم نعمتی

صل الله علیک یا مظلوم یا غریب ..
بابی المستضعف بلا ناصر ..

به جز حسین مرا ملجا و پناهی نیست
در این عقیده یقین دارم اشتباهی نیست

ره نجات حسین است و دوستی حسین
به سویِ حق به جز این ره طریقُ راهی نیست

شهان به جاه و جلال غلام تو نرسند
که فوق آن به دوعالم جلال و جاهی نیست

شاعر : مرحوم سید ابوالقاسم موسوی ( فانی )

اجازه بدید شبِ جمعه ست ، مریض زیاد ، التماسِ دعا گو زیاد ..

دفع بلا از همه ی بلاد مخصوصا کشورِ عزیزمون یه عده این روزها نذر موسی ابن جعفر (ع) کردن ..

آخر جلسه امید داریم به سفره موسی ابن جعفر ..

یا بابُ الحَوائِج ..
السَّلامُ عَلَی الْمُعذَّبِ فی قَعر السُّجُون ..

صیدِ غریبِ کنجِ قفس را نمیزنند
صیادِ من ولی دلش از جنس خاره است

*پشتِ درِ زندانِ بغداد جمع شدن شیعیان ..

خبر پیچیده میخوان آزادش کنن .. یکی گفت ببینمش رو پاهاش می افتم ..

یکی گفت دستاشُ میبوسم .. هر کی یه حرفی زد ..
یه وقت درِ زندان باز شد ..

دیدن چهار تا حمال یه بدنِ نحیفُ رو تخته ی در دارن میارن ..

هی میگن : هذا إمام الرافضة .. با این که این بدن نحیفه اما چرا انقدر سنگینه؟!

عبا رو کنار زدن .. (هر کی گرفتارِ دیگه گریه کنه .. هر کی مریض داره ، هر کی گره به کارشِ .. اومدیم درِ خونه باب الحوائج ..)

دیدن هنوز تو غل و زنجیرِ ..

بگو غریب آقا ...