نمایش جزئیات
ای ز جمال تو هویدا علی
ای ز جمال تو هویدا علی وز قد و بالای تو پیدا علی
به عشق نبود به تو کس همنشین ای پسر ارشد اُمّ البنین
ای که احسان یم بی ساحلی بر تو سزد نام ابوفاضلی
فخر به تو شاه نجف می کند کسب شرف از تو شرف می کند
مهر و وفا ریزه خور خوان تو صدق و صفا دست به دامان تو
چکیده صداقت اَبی تو خلاصة حسین و زینبی تو
یافت ادب از ادبت آبرو عشق بَرَد نام تو را با وضو
نی علیّت نور بصر خوانده است فاطمه هم ترا پسر خوانده است
چهار امامی که تو را دیده اند دست علم گیر تو بوسیده اند
چشم خداوند چو دست تو دید بوسه زد و اشک به چشمش چکید
با لب آغشته به زهر جفا بوسه زد دست تو را مجتبی
دید چو در کرب و بلا شاه دین دست تو افتاده به روی زمین
خم شد و بگذاشت بر دیده اش بوسه زد و کرد نهان زیر خاک
طفل بُدی مادر والا گهر
برد ترا ساحت قدس پدر