نمایش جزئیات
آفتاب برج دین« شور مجلس »
عاشقان یارآمده یار وفادار آمده جان به کف گیرید کامشب روح ایثار آمده
خیل انصار خدا را میر وسالار آمده نخل سرسبز ولا را خوشترین یار آمده
آفتاب برج دین را مه به دیدار آمده بر حسین ابن علی میر و علمدار آمده
عاشقان یار آمده ، یار وفادار آمده (2)
ماه هاشم آفتاب برج دین است این پسر قرص خورشید امیرالمؤمنین است این پسر
باغ یاس از دامن ام البنین است این پسر بازوی شیر خدا در آستین است این پسر
راستی یار امام راستین است این پسر چشم نازش بین که محو طلعت یار آمده
عاشقان یار آمده ، یار وفادار آمده (2)
گفت دانایی که این پیر خردمند من است زد تبسّم لاله کز او نقش لبخند من است
از ادب بشنو که گوید این خداوند من است خنده زد ام البنین کین طفل دلبند من است
شیر حق فرمود این عبّاس فرزند من است کاین چنین از عشق ثارالله سرشار آمده
عاشقان یار آمده ، یار وفادار آمده (2)
آمده تا بر امام خود فداکاری کند با نثار دست و سر اسلام را یاری کند
هم شود سقّای طفلان هم علمداری کند وصل جانان را به بذل جان خریداری کند
تا به خاک پای یار از دیده خون جاری کند در حضور یار با چشم گوهر یا با چشم آمده
عاشقان یار آمده ، یار وفادار آمده (2)
دیده بگشا قدّ و قامت را ببین قد قامت نه قیامت را قیامت را ببین
اقتدار عشق و ایثار و کرامت راببین لاله ی عبّاسی باغ امامت را ببین
یک جهان توحید یک دنیا شهامت را ببین لاله ی عباسی باغ امامت را ببین
عاشقان یار آمده ، یار وفادار آمده (2)
صورتس را خوشتر از خلد مخلّد یافتم سیرتش را را سیرت پاک محمد یافتم
پیکرش را بهتر از روح مجرّد یافتم بازویش را بازوی خلّاق سرمد یافتم
تا بگویم نعت او مضمون بی حدّ یافتم خامه در انگشت لرزانم به گفتار آمده
عاشقان یار آمده ، یار وفادار آمده (2)
خال ، خال هاشمی بر خط و خالش آفرین حال حال حیدری بر شور و حالش آفرین
قد جلال مصطفایی بر جلالش آفرین رخ جمال کبریایی بر جمالش آفرین
بر چنین ماه از رسول الله و آلش آفرین کآفرینش محو این خورشید رخسار آمده
عاشقان یار آمده ، یار وفادار آمده (2)
اهل جنت را صفای باغ احساس است این شیر حیدر میر لشکر اشجع الناس است این
پیر آگاه هزاران خضر و الیاس است این ژاله صحرای خون لاله یاس است این
یا علی چشم و دلت روشن که عباس است این نخل سبز آرزوهایش به گلزار آمده
عاشقان یار آمده ، یار وفادار آمده (2)
عشق و عقل و صبرو ایثار و فا مجنون او کربلا تا کربلا باشد بود مرهون او
عشق ثارالله هم در شیر و هم در خون او تشنه کام از بحر بیرون آمد قانون او
هم شجاعت هم جوانمردی بود مدیون او خضم پیش برق شمشیرش به زنهار آمده
عاشقان یار آمده ، یار وفادار آمده (2)
چشم ها با یاد او پیوسته نهر علقمه نخل ها با شور او گردیده گرم زمزمه
اشک ها از داغ او جاری به رخسار همه درس غیرت یافته با غیرت او خاتمه
الله الله یک پسر فرزندی دو فاطمه عالمی در عجز مدح او به اقرار آمده
عاشقان یار آمده ، یار وفادار آمده (2)
کیست چون عباس کز خون چهرا آرایی کند دیده اش بر تشنه گان از اشک دریایی کند
در مقام نوکری بر خلق آقایی کند کام عطشان کار یک لشکر به تنهایی کند
پاسداری و علمداری و سقایی کند «میثم» اینجا دار عشقش را خریدار آمده
عاشقان یار آمده ، یار وفادار آمده (2)