نمایش جزئیات

مدح و روضه _ میلاد آقا حضرت علی اكبر علیه السلام _حاج محمود كریمی

مدح و روضه _ میلاد آقا حضرت علی اكبر علیه السلام _حاج محمود كریمی

از شوق امشب دیده زمزم شد

روحم به رسوایی مسمم شد

حاجت گرفته از علی هر کس

مشتاق حسن روی خاتم شد

زیبا تر از خلد برین عالم

از زاده ارباب عالم شد

فرزند لیلا دیده چون وا کرد اه

حسرت گریبان گیر مریم شد

عباس بود و با علی اکبر

پشت امامت قرص و محکم شد

با لب زدن بر جام تسلیمش

موسی نبی شد ادم ادم شد

در عالم ذر تا اذان فرمود

عیسی به اذنش صاحب دم شد

حیدر اگر مصداق داور بود

این طفل حیدر را مجسم شد ...

یک گوشه از عمامه ی مولا

کم شد علی اکبر معمم شد

حیدر علی اکبر دنیاست

اکبر علی اکبر مولاست

شهزاده در دربار می اید

با غمزه بسیار می اید

روح الامین تکبیر می گوید

پیغمبری انگار می آید

مستم چنان که هر چه میبینم

در پیش چشمم تار می آید

با رشته ی جان یوسف مصری

امشب سر بازار می آید

 

*چرا رشته ی جان؟ پیرزنه با یه رشته ی نخی ، یه کلافی داشت ، میرفت بازار گفتن کجا میری؟ گفت شنیدم یوسف رو میخوان بفروشند دارم میرم یوسف رو بخرم ، با چی ؟ یه کلاف نخ دارم ، میدونیبه اندازه ی وزن یوسف دارن طلا میدن ،چندیدن برابر وزنش هنوز دارن رو دست هم بلند میشن ، گفت میدونم نمیدن، اما اسمم رو که جزء خریدارها می نویسن،*

 

با رشته ی جان یوسف مصری

امشب سر بازار می آید

حلاج با ذکر علی الحق

با سر به پای دار می آید

ای ام لیلا نام فرزندت

از جانب دادار می آید

خوش باش چون در دامنت شیریست

کز نسل حیدر بار می آید

چشمش پی شمشیر و بر لب شیر

سردار ها سردار می آید

همپای عباس علی در جنگ

یا حیدر کرار می آید

ای ام لیلا پر در آوردی

بهر حسینت حیدر آوردی

ای ماه رخسارت نمایان کن

وقتی که مردم روی پنهان کن

ای ساقی از خم خانه وحدت

یک جرعه در جام خماران کن

رویم به سوی قبله کن انگاه

با تیغ ابرو ، ذبح ایمان کن

اسلام من شور ولای توست

سلمان خود را خود مسلمان کن

بیمار حجر خویش را از لطف

با شوکران ناز درمان کن

ای یوسف مصر دل ارباب 2

جامی به رحل اهل کنعان کن

تو اکبر اربابی ای اکبر

هم شان اکبر لطف و احسان کن

ای پادشاه کشور دلها

فکری به حال ما گدایان کن

از ماذنه بفرست ابر مهر

بر این بیایان عزم باران کن

این است شور عرصه ی محشر

الله اکبر از علی اکبر ...

وجه علی خوی حسن داری

خون خدا را در بدن داری

عطر دهانت مانده از بوی

شیری که در کنج دهن داری

هر چند در بین غلامانت

آقا تر و بهتر ز من داری

آواره ی عشق تو ام مولا

پس تو اویس بی وطن داری

من حرز عشقت را به دل دارم

تو حرز زهرا را به تن داری

از اشک های دیده ی زینب

ای بی کفن اقا کفن داری

دین تو دین ماست چون عزم

فانی در مولا شدن داری

تو شیر شیر شیر شیر حقی و

پس بازوی خیبر شکن داری

شور جوانان پیروی از توست

شوری که در قلب یمن داری

می آید از ره حجت اخر

با اسم رمز یا علی اکبر ...

 

*دادن تو بغل امیرالمومنین،کلام امیرالمؤمنین در مورد علی اکبر فصل الخطابه ، فرمود:مثل این علی دیگه نمیاد و دیگه نیامد" یه کسی آنقدر علی و حسن و حسین باشه،به طوری روز به روز بزرگتر میشد بابا صدا میزد حسن جان، ببین خنده اش چقدر شبیه جدماست" چهره شبیه رسول خدا آروم آروم بعد مدتی پا گرفت شروع کرد راه رفتن ، هی زمین خورد و بلند شد تا شروع کرد راحت راه رفتن،داداش چقدر شبیه مادرم راه میره" سوار مرکب می شد،شمشیر به دست گرفت مشق جنگ میکرد چقدر شبیه بابام علی ... خنده اش،خلقا،منطقا شبیه پیغمبر،آنقدر شبیه که وقتی وارد میدان شد ، پیر مردایی که برا رضای خدا اومده بودن حسین رو بکشن،تا دیدن علی اکبر اومد،همه عقب رفتن ، کجا دارید میرید شما؟گفتن به ما نگفته بودید ما رو به جنگ پیغمبر  میارید،ما پیغمبر رو دیده بودیم،این خودشه،اسب رسول خدا به کسی غیر علی اکبر سواری نداد، وقتی علی اکبر رو گرده ی عقاب نشست این اسب تازه انگار دوباره پیغمبر رو پیدا کرد . زره پیغمبر تن هیچ کس نرفت الا علی اکبر ، با لباس پیغمبر آمد،با زره و اسب رسول خدا ، همه ی سختیا آخرش برا پیغمبر بود سنگینی این زره هم برا پیغمبر بود و علی اکبر که برگشت صدا زد "یا اَبَتاِ اَلْعَطَشُ قَدْ قَتَلَنی وَ ثِقْلُ الْحَدیدِ قَدْ اَجْهَدَنی" اینا خیلی سنگینه، لبام خشک شده ... زبان در دهان پسر گذاشت پسر رو راهی کرد ، پسر رو راهی کرد ، دعاش کرد بماند ،اینجا زبان در دهان علی گذاشت ، ساعتی بعد دیدن حسین انگشت در دهان علی اکبر کرد ... لخته خون ها رو بیرون کشید ... بگو بابا ...*ای خدا فرج امام زمان (عج) را برسان .