نمایش جزئیات
متن گریز مناجاتی
اگر کسی یک خانه بخرد می آید به اطرافیانش می گویدکه من یک خانه خریدم،این شکلی است .این طوری است .ایا خوب خریدم یا نه؟ بابا !همه ی ما ازروز اولی که امدیم یک خانه خریدیم.برویم خانه مان را ببینیم.یک خانه خریدیم تنگ وتاریک است و هیچ ندارد، هیچ چراغ و روشنایی ندارد...کی می اید این خانه ما را ببیند؟! خانه ای که خودش را در حدیثی اینطور معرفی میکند:
انا بیت الغربه ؛من خانه ی غربتم .
انا بیت الوحده ؛من خانه ی تنهایی ام.
انا بیت التراب؛من خانه ی خاکی ام.
انا بیت الدود؛من خانه ی کرم هایم
همه باید یک روزی به این خانه ای که خریده ایم منتقل شویم.همه رفتنی هستیم.اگر بنا بر ماندن در این دنیا بود و ماندن،کمالی محسوب نمی شد،پیامبران وائمه(ع)از همه در ماندن وا پیش تر بودند؛اما میبینیم روزی رسید که امیرالمومنین مجبور شد،زیر تابوت حبیبه اش را بگیردو بدن بیجان فاطمه اش را درون قبر بگذارد.
باتو ای قبر مرا شرح شب تار بس است
قصه ی سوز دل و دیده ی خونبار بس است
با فشارت تن زهرای من ازار مده
بهر این خسته فشار در ودیوار بس است
عرصه بر سینه ی سینای نبی تنگ مکن
بهر این سینه همان ضربت مسمار بس است
پهلوی او بشکسته است دلش را مشکن
بهر دلجویی او این همه ازار بس است
گشته نیلی رخش از ضربت سیلی عدو
هدیه اش بهر پدر زردی رخسار بس است
داغ زهرا زغم محسن پرپرشده ام
بهر اثبات غم حیدر کرار بس است
سوخت ژولیده ازاین غم که به حسرت گفتم
با تو ای فبر مرا شرح شب تار بس است
منبع:كتاب گریزهای مداحی،نویسنده: محمد هادی میهن دوست،انتشارات: صبح امید