نمایش جزئیات
اشعار طوفانی و زیبایِ شاعر گرامی برادر احمد بابایی در مورد مسائل اخیر و بی کفایتی دولت مردان از لسانِ حاج مهدی سلحشور
مرز «صهیون» اگر به هم زده ایم
پرچم فتح بر حرم زده ایم
کار «صهیون» اگرچه حق سوزی ست
پرچم ما نماد پیروزی ست
شک ندارم فِتَد به زودی ها
شعله بر خرمن سعودی ها...
مردم ما به عشق، «جان دادند»
جنگ، تحمیل شد، جوان دادند
مردم ما سپاه عاطفه اند
هر کجا امر بود نان دادند
خاک پای غرور عباسند
دست خود را به آسمان دادند
روزۀ خلقِ ما سیاسی بود
کوه تحریم را تکان دادند
-لال بودند غزه و لبنان-
هر چه مظلوم را زبان دادند
مردم ما به فتنه ها، نه دی،
غیرت خویش را نشان دادند
اشهد ان که همین مردم
به سر نیزه ها اذان دادند
گله مندند...! ورنه می دانیم
همه جا خوب، امتحان دادند
-خودمانیم!- گاه گاهی هم،
کار بر غیر کاردان دادند!
زخم اشرافیت، علاج نداشت
پیر امت که برج عاج نداشت
رفته دوزخ ز یاد «بعضی» ها
دلخوریم از فساد «بعضی» ها
ای بت عافیت! - به هرعلت! -
از تو ناراضی اند این ملت...
مردم از دست بسته دلگیرند
سفره ها حفره های تدبیرند
رهگذر، بغض بی صدا شده است
کوچه های نفوذ، وا شده است
خوار و پا در هواست بیت المال
زیر دست شماست بیت المال
از وکیل و رئیس، دلگیریم
از بت کاسه لیس دلگیریم
شط خون شد، زبان به مزدی تان
زخم بستر گرفت دزدی تان!
میزها طبل هایِ بی دردی
یا نه، استبل های نامردی
شرم کن غصۀ اهالی را
قصۀ سفره های خالی را
نا امیدی ، عذابمان نشود
گره انقلابمان نشود
وای از کار و بار سر در گم!
باز هم غیرت همین مردم!
سر اشراف، گرم بی عملی ست
دلخوشی مان فقط به «سید علی» ست