نمایش جزئیات
متن روضه شهادت امام علی علیه السلام(گریز بیستم )
حسنین (ع) از دفن پدر بر میگشتند . نابینایی را دیدند . صحبت از فردی کرد که هر شب می آمده و به او کمک میکرده است . مشخصات آن فرد را داد . گفت: وقتی کنار من مینشست می فرمود :"مسکین ،جالس مسکینا،غریب جالس غریبا"در مانده ای با درمانده نشسته و غریبی همنشین غریبی شده است. حسنین (ع)فرمودند:ای مرد آن فرد پدر ما امیرالمومنین (ع)بوده ،دیگر منتظر او نباش...آمد کنار قبر علی (ع)دعا کرد و گریست و همان جا از دنیا رفت. این یک نابینا بود که اینطور گریست و جان داد. یک نابینای دیگر هم جابر بود که تا دستش به قبر امام حسین (ع) رسید بیهوش شد و به روی قبر افتاد. وقتی به هوش آمد سه بار گفت : یا حسین ،بعد شروع کرد گریستن و روضه خواندن . یا ابا عبدالله (ع) چرا جواب حبیب را نمیدهی ؟آیا دو ست جواب دوست را نمیدهد ؟ بعد خودش جواب داد : چگونه جواب دهی در حالی که میان سر و بدنت جدایی افتاده است .
گفت هرگز نشنیدم به جهان
تن بی سر سخن آرد به میان
خاصه آن کس که چو گل پرپرشد
سر او زینت طشت زر شد
وای بر من چه تقاضا دارم
از چه رو خواهش بیجا دارم
شاعر:احد ده بزرگی
منبع:كتاب گریزهای مداحی،نویسنده: محمد هادی میهن دوست،انتشارات: صبح امید