نمایش جزئیات
روضه و توسل بسیار جانسوز _ ویژۀ شهادتِ امیرالمومنین علی ابن ابیطالب علیه السلام _ سید مهدی میرداماد
افتاده بین بستری آتش گرفته
در آتشِ غم حیدری آتش گرفته
*اَصبغ ابن نُباته میگه تو عمرم علی رو اینجوری ندیده بودم ... سردارِ خیبرُ و احدُ و بدر ... کسی که دیدم چه جوری خیبر رو از جا کنده ... اَصبغ میگه تا اومدم کنار بستر دیدم دستای علی داره میلرزه ....*
بعد از علی دانست تنها چاه کوفه
راز قدیمیِ پری آتش گرفته ...
باور نمی کردند مردم تا به امشب
افتادنِ نام آوری آتش گرفته ...
زینب کنار بستر او بغض کرده
افتاده یادِ مادری آتش گرفته
دیدم در چشمانِ حیدر حلقه میزد
اشکِ وصال همسری آتش گرفته
مرهم ندارد زخمِ او جز چادری که
خاکی شده پشتِ دری آتش گرفته ....
پایان قصه میرسد با فرقِ خونی
ساقی کنار کوثری آتش گرفته
با کاسه هایِ شیرشان ایتام کوفه
دارند داغ سروری آتش گرفته
راز مگویش با حسین ، عباس ، زینب
حاکی شد از برگ و بری آتش گرفته
راز مگویی که در آن یک خیمه بود و
در بین خیمه خواهری .....
ای ابرهای کربلا باران ببارید
روی زمین موی سری آتش گرفته
کار از هجوم آتش و دامن گذشته
انگار پای دختری آتش گرفته ....
از جیغ یک دختر سریعا عمه فهمید
در پشت خیمه معجری آتش گرفته
حسین ....
*روضه بخونم و التماس دعا ... تا نانجیبِ ملعون ضربه رو زد ... سریع همه ریختنِ تو مسجد این حرام زاده رو گرفتن ، نداشتن فرار کنه ، درسته داغ خیلی سخته ، اونی که خیلی زینب و آتش میزنه داغ باباست ، اما اونی که داغدیده رو خیلی اذیت میکنه اینه قاتل آزاد باشه ... (فهمیدی چی گفتم ؟!!جلو زینب قاتلِ باباشو دست بسته آوردن ... دید قاتل باباشو زندان کردن ... دید قاتل باباشو دست بستند ... میخوام بگم کربلا برعکس شد .... جلو چشمِ شمر دستهای زینب و بستند ....جلو چشمِ نامحرمان ریسمان به گردن و دست هاش زدند .... از تو گودال عبورش دادند .... یه نگاه به علقمه کرد ... عباس پاشو ... قاتل داداشم داره نگاه .... میکنه زینب و اسیری میبرن ... حسین .... بالحُسین الهی العفو ..........