نمایش جزئیات
روضه قمر بنی هاشم علیه السلام _ویژۀ شب بیست و یکم و شهادتِ امیرالمؤمنین علی علیه السلام_حاج حسن شالبافان
تا تو بودی خیمه ها آرام بود
دشمنم در کربلا ناکام بود
تا تو بودی دست زینب باز بود
بودنت بهر حرم اعجاز بود
* وقتی بری حرم عباس،یکی از کاشی هایی که القاب عباسُ روش نوشتن، نوشته: " یا کَفیلَ الزینب "...مثل امشب مولا فرمود: همه از حجره برن بیرون،فقط بچه های فاطمه بمونن،دید عباس سرش رو انداخته پایین داره میره،یه اشاره به امام حسن کرد،گفت: بابا به عباس بگو صبر کنه،کجا داری میری؟ امشب شبِ توئه عباس!اومد پایین پای مولا دو زانو نشست،ادب کرد،امیرالمؤمنین همه حرفارو زد،ودیعه ی امامت رو تحویل داد،بعد گفت: عباسم بیا جلوتر...تا عباس اومد جلو،دیدن دست حسین رو گذاشت تو دست عباس...*
{همه بیرون برن اما،شاخه ی یاسم بمونه
زینب و حسین ِ زهرا، گُلم عباسم بمونه
عباس جان!*
این حسین صحیح و سالم،قامت زینب کشیده
مبادا این بشه بی سر،اون بشه قدش خمیده
مبادا سر حسین و بزنن به نیزه هاشون
مبادا زینب ِ من رو ببرن توی بیابون}
*امان از اون ساعاتی که همین حسین نگاه کرد دید عباس رو زمین افتاد،از کنار بدنِ عباس بلند شد،تا برگشت سمت خیمه ها، خانوم زینب دید دیگه رنگ تو صورت حسینش نیست،اینجا کسی جرأت نمیکنه از امام سئوال کنه، میدونی چیکار کرد زینب؟
اومد صدا زد:رقیه جان عزیز ِ دلم،تو برو از بابات سئوال کن...دیدن دخترِ حسین اومد جلو،ابی عبدالله بغلش کرد،آروم با این چارقدش این خونها رو از روی صورت حسین پاک کرد، زیر لب سئوال کرد گفت:بابا... "اَینَ عَمّیَ العباس؟ " بابا عمو عباس چی شد؟
اینجا دیگه حسین جواب کسی رو نداد، دخترش رو آروم گذاشت زمین، از جاش بلند شد، اومد کنار خیمه ی عباس،عمود خیمه رو خوابوند،میدونی یعنی چی؟ یعنی زینب جان! برا اسیری آماده شو...
اینجا عمه ی امام زمان دستاش رو گذاشت رو سرش، دیدن زینب صدا میزنه: " وا ضَیعَتَنا " اَمان از اسیری ِ زینب، حالا ناله بزن:حسین.... به ناله ی دلِ زینبِ کبری، بگو:حسین........