نمایش جزئیات
محشر کبری به پا شد
واویلتا واویلا ...
دربستر زهرا با سری پر خون
دیده گریان و ابرو شکسته
آمد ملاقات حضرت مولا
حضرت زهرا پهلو شکسته
وای محشر کبری به پا شد
مرتضی حاجت روا شد
کوفه مثل کربلا شد
واویلتا واویلا ...
از بعد یک عمری
لحظه ی آخر
خون دل ها از فرق و دو دیده
روی لبش خنده
ذکر تکبیر و دست لرزان
چون یار شهیده
وای
دامن از هستی بریده
از عزیزان دل بریده
رنگ مولایم پریده
واویلتا واویلا ...
دربستر زهرا با سری پر خون
دیده گریان و ابرو شکسته
آمد ملاقات حضرت مولا
حضرت زهرا پهلو شکسته
وای محشر کبری به پا شد
مرتضی حاجت روا شد
کوفه مثل کربلا شد
واویلتا واویلا ...
آمد طبیب امشب
بر سر مولا
زخم سر وا کرد و سر تکان داد
با سر تکان دادن
عمه ی سادات
ناگهان از هوش رفت و جان داد
وای
آسمان رنگ شفق شد
رنگ پیشانی فلق شد
دست بابا بی رمق شد
واویلتا واویلا ...
وای محشر کبری به پا شد
مرتضی حاجت روا شد
کوفه مثل کربلا شد
واویلتا واویلا ...