نمایش جزئیات

مناجات و ذکر توسل ویژۀ عرفه و شهادت حضرت مسلم ابن عقیل علیه السلام _سیدرضا نریمانی

مناجات و ذکر توسل ویژۀ عرفه و شهادت حضرت مسلم ابن عقیل علیه السلام _سیدرضا نریمانی

گوشه چشمی اگر از جانب دلبر برسد

دست من نیز به آن چشمه ی کوثر برسد

*امروز اگه یه نگاهی به ما کنی،کار ما حل میشه*

اگر از شانه ی من کوه گنه برداری

پای این بنده هم از عرش فراتر برسد

 

*اصلاً امروز مالِ جامونده هاست،اصلاً امروز مالِ اونهایی است که از ماه رمضان جاموندن...راستی آی رفقا! امروز چرا اومدی اینجا نشستی؟ مگه شما کربلا نرفتی؟ مگر نفرمودن:اول جایی که روز عرفه نظر می کنند به زائرای حسینِ...من اومدم بگم:امروز من از همه چیز جاموندم،از کربلا جاموندم،از حرم امام رضا جاموندم،به هیچ چی نرسیدم،امروز روز خوبا و بداست،امروز قرارِ در هم بخرن...*

 

باز هم توبه شکستم،بگذارید فقط

باز هم فرصتِ یک توبه ی دیگر برسد

 

*یک بار دیگه بهم فرصت داده،خیلی ها مُردن،نرسیدن به امروز،اما به من دوباره فرصت دادی...*

 

همه ی ترسم ازین است که به هنگام گناه

عمر این بنده ی آلوده به آخر برسد

بس که آلوده ام،اَبکی لِخُروجِ نَفسی

وای از آن لحظه ی سختی که اجل سربرسد

خیلی از تنگی و ضیق لحدم می ترسم

وحشت بیشتر آن است که مُنکَر برسد

همه ی خواهشم این است که در موقع مرگ

سر این بنده، روی دامن حیدر برسد

مطمئنّم که در آن لحظه ی سخت و حسّاس

حضرت فاطمه با آل پیمبر برسد

 

*توی کامل الزیارات نوشته شده:امام صادق علیه السلام فرمودند به یکی از یارانشون که کربلا رفتی یا نه؟ فرمود:آقا نمیتونم برم کربلا،آخه ما توی بصره زندگی می کنیم،اگر مردم بفهمند ما دوستان شما هستیم مارو زنده نمیگذارند،اما آقا جان! ما توی خونمون برای حسین روضه می گیریم،دور هم جمع میشیم،میگیم:ای حسین..{ما هم امروز بگیم: حسین...همه امروز دارن میگن: حسین،مسلم هم تو کوفه داره میگه:حسین...مادرش فاطمه هم امروز داره میگه:حسین..}

امام صادق فرمودند:کمترین چیزی که برای شما پیش میاد موقع مرگتون ما اهلبیت همه میاییم،حسینم میاد بالا سرتون...

{من یه عمری دارم میگم:حسین...فقط به این امید که لحظه ی جون دادن سرم روی پای اربابم باشه...}*

 

چادر مادر ما کار خودش را بکند

بگذارید فقط لحظه ی محشر برسد

 

*آقا فرمودند: این سر چادر مادر ما فاطمه توی بهشتِ،یه سر دیگه اش روی پلِ صراطِ،صدایی میاد" یَا أَیُّهَا الْمُحِبُّونَ لِفَاطِمَة" بعضی ها سر بلند میکنند،میگن:بله...میگن:بیایید به چادرمادرتون چنگ بزنید،همه رو میخره...*

 

مثل هر دفعه به ارباب توسّل کردم

حتماً ارباب به داد دل نوکر برسد

 

*اما چند بیتم روضه بخونم،دلامون آماده بشه...*

 

با لب پاره ؛ لب بام ؛ سلامم به شما

تا بگیرد دلم آرام ؛ سلامم به شما

آخر از عشق تو راهیّ سر دار شدم

ای علی زاده ببین میثم تمار شدم

باز هم شُکر، زن و بچّه ندیدند مرا

موقعی که وسط کوچه کشیدند مرا

هیچ کس نیست دگر دور و بر مسلم تو

بسته شد مثل علی بال و پَرِ مسلم تو

سر عباس و پسرهات سلامت آقا

گر شکستند در این کوچه سر مسلم تو

قسمت این بود ؛ لبِ تشنه شهیدم بکنند

پیش مرگِ جگرت شد جگر مسلم تو

لب من خشک و دو چشمم تر و قلبم سوزان

زده اند آتش بر خشک و تَرِ مسلم تو

به فدای سر یک موی عزیزان تو باد

جان هر دو پسر در به در مسلم تو

کاش می شد بنویسم که نیایی اینجا

که می آید به سر تو چه بلایی اینجا

حاصل این سفرت بی علی اصغر شدن است

بی برادر شدن و بی علی اکبر شدن است

همه ی ترسم از این است که مضطر بِشَوی

مثل این نائب دل سوخته ؛ بی سر بِشَوی

وای اگر گَرْد بر آیینه ی تو بنشیند

شمر با چکمه روی سینه ی تو بنشیند

وای اگر کار به توهین و جسارت بکشد

وای اگر خواهرتان بار اسارت بکشد

وای اگراهل و عیال تو زمین گیر شوند

دخترک هات پس از رفتن تو پیر شوند

بدنم نقش زمین است میا کوفه حسین

خواهش مسلمت این است میا کوفه حسین

ای حسین...

شاعر:محمدقاسمی