نمایش جزئیات
متن گریز مناجاتی
جوانی، هنگام مرگ رو به مادرش کرد و گفت: مادر جان می خواهم وصیتی کنم:وقتی مردم طنابی بیاور و دست و پای مرا محکم ببند.ان وقت مرا با طناب روی زمین بکش و با دلی شکسته به خداوند بگو:خدایا بنده فراری تو را اوردم؛بلکه خداوند به دل شکسته ی تو از من بگذرد. جوان مرد .با این که برای مادر مرگ جوان خیلی سخت است و طاقت و تحمل دیدن جنازه ی عادی به زمین افتاده ی پسر جوان را ندارد،بااین حال ،این مادر بنا به وصیت پسرش این کار را انجام داد.طنابی اورد و دست و پای پسرش را بستان وقت جنازه او را بر روی زمین کشید وبا حال رقت باری می گفت:خدایا !بنده فراریت را اوردم.چیزی نگذشته بود که هاتفی ندا داد که مهمان ما را رها کن! او میهمان ماست. اری دعای مادر در حق فرزند این چنین اثر گذار است و این چنین سریع به اجابت می رسد.باید دست به دامان مادران شد و از ان ها التماس دعای خیر داشت؛اما من مادری را سراغ دارمکه یک نیم نگاه او عالمی را کن فیکون میکند.یک لحظه توجه او عالمی را زیرو رو میکند . امشب دست توسلمان را به سمت خانه ی مادر سادات دراز کنیم و از او مدد بجوییم. می پرسی کدام خانه؟ خانه ای که بوی اتش میدهد داغ مادر را به قلبم مینهد خانه ای که دست مردی بسته است خانه ای که پهلویش بشکسته است خانه ای که دختری افسرده است دید مادر را که سیلی خورده است خانه ای که کعبه ی دلها بود قتلگاه حضرت زهرا بود خانه ای که از درش خون میچکد خصم مولا را به بیرون میکشد خانه ای که مادری را میزند پیش چشمش دختری را میزند اتش بر جان او انداختند گرگ ها از چه بر او میتاختند؟ اه خفاشان به قلب شب زدند تازیانه از چه بر زینب زدند؟
منبع:كتاب گریزهای مداحی،نویسنده: محمد هادی میهن دوست،انتشارات: صبح امید