نمایش جزئیات
فرازهایی ابوحمزه ثمالی_7 ماه رمضان _روضه حضرت علی اصغر (ع)_حاج منصور ارضی
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم،لا حول و لا قوة الا باالله العلی العظیم،استغفرالله الذی لااله الا هو الحی القیوم الرحمن الرحیم ذوالجلال و الاکرام بدیع السموات والارض من جمیع ظلمی و جرمی اسرافی علی نفسی و اتوب الیه؛
▪️اللّـهُمَّ رَبَّ شَهْرِ رَمَضانَ، اَلَّذى اَنْزَلْتَ فیهِ الْقُرْآنَ، وَافْتَرَضْتَ على عِبادِکَ فیهِ الصِّیامَ، صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَارْزُقْنى حَجَّ بَیْتِکَ الْحَرامِ،فى عامى هذا وَفى کُلِّ عام،وَاغْفِرْلى تِلْکَ الذُّنُوبَ الْعِظامَ،فَاِنَّهُ لا یَغْفِرُها غَیْرُکَ یارَحْمنُ یا عَلاّمُ▪️
الهی العفو ...
نازم به این خدا که گنهکار میخرد
هر روزه دار را دم افطار میخرد
*کریم بنده نواز ...*
با آبروی رفته به مهمانی آمدم
هر بار آبروی مرا یار میخرد
یک لحظه ام کنار نزد پرده مرا
با احترام حضرت ستار میخرد
من روی آمدن به ضیافت نداشتم
اما دلم خوش است که غفار میخرد
*العفو العفو العفو*
اشک جوان زگوشه ی چشمم که میچکد
بار گناه او به شب تار میخرد
رو میکنیم سوی کرمخانه ی کریم
اینجا ندیده صاحب آن بار میخرد
در روز حشر هم به امیر نجف قسم
ما را به عشق حیدر کرار میخرد
حب علی هدیه ی مخصوص فاطمه ست
ما را به این بهانه خریدار میخرد
در حسرت "یمت یرنی"میکشد مرا
حیدر غلام خود دم دیدار میخرد
باب الرضای صحن نجف باب جنت است
اینجا بهشت ناز گنهکار میخرد
مارا به نام تشنه لب کربلا،حسین
با یک سلام لحظه افطار میخرد
السلام علیک یا اباعبدالله ...
*جلوتر برم یا نه؟!!*
اذن دخول کرب وبلا نام زینب است
زینب فقط گدای گرفتار میخرد
هرکس که مویش ازغم زینب سپیدشد
اورا یقین کنید علمدار میخرد
ازروی ناقه دیدکه درکوچه های شام
از اخنس و سنان کسی گوشوار میخرد
*دید یکی داره گوشواره میفروشه،این کیه؟این اخنسه،این سنانه...*
پیش رباب حرمله فریاد زد کسی
گهواره ی شکسته ی شیرخوار میخرد؟!
*حسین...پس معلوم شد امشب کجا میخوایم بریم...امان از دل رباب...گهواره ی بچشو دارن میفروشن..."
مرحوم چمنی صحبت میکرد4-5ساعت حرف میزد ما گریه میکردیم،در همون حال آروم خوابش برد،چشماشو باز کرد شروع کرد گریه کردن اول گریه کرد بعد شروع کرد خودشو زدن گفت:الان دیدم به سمت آسمون خیلی چیزا بالا میره،باب الحسین،باب زینب،باب عباس یه باب نورانی باز شد باب رباب،این خانوم کیه؟!! ای عروس زهرا..." ازش سوال کنید چرا صورتت سیاه شده؟!! این قدر تو آفتاب نشست تا جون داد..."پرسیدند خانوم چرا این قدر تو آفتابی؟اون قدر آقام تو آفتاب بدن نازنینش موند...
آهسته گویمت نکند بشنود رباب
گهواره را حراجی بازار دیده ام...
مردم،عروس فاطمه است این،کنیز نیست
الهی العفو....*
. .
*پیغمبر شیر نداشت،داشت جون میداد مادر شیر نداره،حضرت عبدالمطلب،آقا ابوطالب که بعضیا میفرمایند مثل امروز،روز رحلت این بزرگواره این ها گشتند توی صحرای مکه یه مرضعه ای پیدا کنند مادری که شیر داشته باشه داره بچشون از دستشون میره الحمدلله عاقبت پیدا شد،حلیمه سعدیه پیدا شد،ان قدر خوشحال شدند بمیرم برای خانوم رباب"قطره آبی نبود به گلوی علی اصغر بریزه"همه اهل حرم تشنه بودند،همه اهل حرم از تشنگی جان میدادند"دارم اینا رو میگم آمادت کنم میخوایم بریم داخل قبر؛یاالله ؛بعضیا میگن شب یازدهم آب آزاد شد به دستور بی بی دوعالم همه قبول کردند آب خوردند یه وقت دیدند رباب علیها سلام داره گریه میکنه ...
وَ انْقُلْنِی إِلَى دَرَجَةِ التَّوْبَة الیك*یه کاری کن من به درجه توبه برسم*وَ أَعِنِّی بِالْبُکَاءِ عَلَى نَفْسِی *یه ذره برای خودم گریه کنم*فَقَدْ أَفْنَیْتُ بِالتَّسْوِیفِ وَ الْآمَالِ عُمُرِی*خدایا من عمرم رو تو آرزوهام فنا کردم حالا کجا میخوام برم*وَ قَدْ نَزَلْتُ مَنْزِلَةَ الْآیِسِینَ مِنْ خَیْرِی*من به اینجا رسیدم دیگه از خودم مایوس شدم*فَمَنْ یَکُونُ أَسْوَأَ حَالا مِنِّی إِنْ أَنَا نُقِلْتُ عَلَى مِثْلِ حَالِی إِلَى قَبْرِی*چه کار کنم من؟!منو اگه با همین حال نزار و آلودگی وارد قبر کنند* لَمْ أُمَهِّدْهُ لِرَقْدَتِی*واقعا من هیچی برای خوابگاهم مهیا نکردم*وَ لَمْ أَفْرُشْهُ بِالْعَمَلِ الصَّالِحِ لِضَجْعَتِی*من با عمل صالح،فرشی نبردم جایی که بایدسالها بخوابم*وَ مَا لِی لا أَبْکِی*هی به من نگید چرا گریه میکنی؟!!چرا گریه نکنم؟!*وَ لا أَدْرِی إِلَى مَا یَکُونُ مَصِیرِی*نمیدونم کجا میرم؟آیا من دارالسلام میرم؟یعنی کنار امیرالمومنین علیه السلام یا جای دیگه منو میبرن؟حالا هر کی رفیقشو صدا میزنه یکی میگه یا امام رضا یکی میگه حسین ... یکی میگه یاامیرالمومنین،یکی میگه یاامام حسن، بچه ها این جوریه ها تا دم مرگم نفس ما رو گول میزنه یه کم اذیتش کنید با روزه ها* وَ أَرَى نَفْسِی تُخَادِعُنِی*دارم میبینم باز نفس به من خدعه میکنه،میگه بابا تو هنوز جوونی،نمیمیری* وَ أَیَّامِی تُخَاتِلُنِی*روزگارم با من با مکر برخورد میکنه*وَ قَدْ خَفَقَتْ عِنْدَ رَأْسِی أَجْنِحَةُ الْمَوْتِ*این عقاب مرگ بالا سرمه،معلوم نیست کی نوبتشه*ِ فَمَا لِی لا أَبْکِی،أَبْکِی لِخُرُوجِ نَفْسِی*به خدا ماها نمیبینیم اونایی که دیدن میدونن،وقتی میخوان جونو بگیرن کسی نیست بالا سرمون، دست و پا میزنیم نفس میاد تا گلو بر میگرده"یاالله...*أَبْکِی لِظُلْمَةِ قَبْرِی*وای وای وای...انقدر تاریکه این قبر،انقدر خطر داره،اولین خطرش*أَبْکِی لِضِیقِ لَحْدِی*اینقدر قبر تنگه،یاامیرالمومنین مددی،یا مرتضی علی مددی... فرمود: وقتی گنهکارو میذارن تو قبر،چنان قبر فشارش میده که شیر یا غذای اولی که وارد دنیا شدی خوردی اون از استخونات میرنه بیرون،فریاد میزنه میت هیچ کس نمیشنوه صداشو" افهم!اسمع یا عبدالله" آخر سر تلقینم میگن" افهمت؟!بعد میگه چند لحظه ساکت باش اگه بشنوی میگه آره شنیدم ولی دیگه اینجا کاری از من برنمیاد،تنها برای عاشق اون تربتیست که براش گذاشتید،اون دستمال مشکی ای که برای حسین گریه کرده"
در زیر آفتاب فقط گریه میکند
این روزها رباب فقط گریه میکند
این چند وقت کار شب و روز او یکیست
بیدار یا که خواب فقط گریه میکند
درطشت دیده است سر همسرش چه شد
از مجلس شراب فقط گریه میکند
یک دفعه آب خورد کمی شیر جمع شد
دیگر نخورده آب فقط گریه میکند
از بس که لطمه زد به خودش
دست هاش را بستند با طناب فقط گریه میکند
*أَبْکِی لِسُؤَالِ مُنْکَرٍ وَ نَکِیرٍ إِیَّایَ*ملکانی که قرار است بیان،نکیر و منکر وارد قبر میشن،شروع میکنند" سالان"یک یک سوال ها رو سوال کردن:"من ربک؟من کتابک؟من قبلتک؟من نبیک؟همه رو میگن،این بیچاره میمونه چی بگه؟زبون ها لاله،اما یه روایت میگه وقتی یکی درباره امام رضا،یکی درمورد ابی عبدالله،یکی درمورد امیرالمومنین،یکیم درمورد چهارده معصوم،هر کی یه مرتبه و مقام داره اونی که چهارده معصوم میاره کنارش به نکیر و منکر میگن از ما سوال کن ما جواب میدیم اونی که مال امام رضاست امام رضا جواب میده اونی که حسین (ع) باید جواب بده خدا ...
*ابکی لخروج*میگه وقتی جواب نمیده با یه گرزی با یه وسیله ای چنان میزنند تو سر میت،اونا مال شوماها نیست یقین بدونید مال دشمنان امیرالمومنینه...أَبْکِی لِخُرُوجِی مِنْ قَبْرِی عُرْیَانا ذَلِیلا حَامِلا ثِقْلِی عَلَى ظَهْرِی * فردا قیامت عریان میشیم ، ذلیل وارد قیامت میشیم ...*
بی دست ، کاری از عمویت برنیامد
با مشک راهی شد ولی دیگر نیامد
خیلی دعا کردم مگر باران بگیرد
خیلی دعا کردم علی ، آخر نیامد
ناخن کشیدی بی قرار شیر بودی
جز خون ولی از سینه ی مادر نیامد
تیرسه شعبه نقشه هایی در سرش داشت
اصلا به قصد و نیت حنجر نیامد
بابا تمام سعی خود را کرده ، افسوس
جسمت به شکل سابق خود درنیامد
*آخه راوی میگه دیدم سر جدا شد ...*
دیدم که وقت دفن ، پلکت باز مانده
از این بلای بدتری بر سر نیامد
*حسین ....*
یک مشک آب پاره شد و پیر شد رباب
میریخت بر زمین و زمین گیر شد رباب ...
.