نمایش جزئیات
حکایت دختر مریض آلمانی و تشرف به دین مبین اسلام _استاد حجت الاسلام میرزامحمدی
زن و مردِ آلمانی رسیدن محضر آیت الله میلانی (ره) گفتن میخوایم مسلمون بشیم ..." ایشون علتِ تشرّفِ اینا رو به اسلام پرسیدن"
اینا گفتن ما یه دختر مریض داشتیم ، تو یه سانحه ای پهلوش شکست"همه دکترا جواب کردن ... آخرالامر گفتن دیگه باید ببرید منزل" امیدی به خوب شدنش نیست" آوردیمش منزل ، روز به روز ناامید تر ، افسرده تر ، حالشم بدتر میشد" حتی نمی تونست تو بستر از این پهلو به اون پهلو بره ..."
یه خادمی داشتیم ، مسلمون بود ، نامِش بی بی سیّده ای بود وقتی خبردار شد دکترا دخترمونو جواب کردن" به دخترم گفت غصه نخور ... ما مسلمونا هر وقت از هرجا ناامید بشیم یه دکتری داریم ... میریم درِ خونش ... اسمِ دکترِ ما فاطمه ست ...
بی بی جان شما از همه بهتر دردِ این مردمُ میدونی ...... این مردُم اینهمه راه ُ اومدن با شما حرف بزنن ... یکی از القاب شما "حنّانه" ست ...یعنی بانویِ بسیار دلسوزُ مهربان ....
این خادم مسلمان به این دخترِ مریضِ آلمانی یاد داد که اگه خواستی بری سراغِ طبیبِ ما چی بگی ..."
با زبونِ خودش یادگرفته بود هی می گفت ای فاطمۀ پهلو شکسته ....
این بانویِ سیده هم زیرِ آسمان سجاده ش رو ، روخاکا پهن کرد گفت مادر نگاه به بدی من نکن ، نگاه به روسیاهی من نکن ... امروز برات یه مهمانِ ویژه آوردم .... خیلی تعریف تورو بهش کردم ... حاشا به کَرَمِت .... هی پشتِ سر هم به حالت تضرع میگفت : یا فاطمۀ پهلو شکسته ....
یه مرتبه اهالی خونه دیدن دختر داره فریاد میزنه ....
یاللعجب ... اینی که پهلوش شکسته بود ، صداش در نمی اومد اصلا نمی تونست حرف بزنه حالا داره فریاد میزنه ....
آری طبیبِ واقعیِ عالم ... مادرِ امامِ زمان(عج) شِفاش داده .....
حالا ما اومدیم پیشِ شما فرزندِ زهرا ، به عنوانِ تشکرِ از مادرِتون فاطمه مسلمان بشیم ...
حالا باحالِ خوشِت بی بی رو صدا بزن ....
یَا فَاطِمَةُ الزَّهْراَّءُ یا بِنْتَ مُحَمَّدٍ یا قُرَّةَ عَیْنِ الرَّسُولِ یا سَیِّدَتَنا وَمَوْلاتَنا إِنَّا تَوَجَّهْنَا وَ اسْتَشْفَعْنَا وَ تَوَسَّلْنَا بِکِ إِلَى اللَّهِ وَ قَدَّمْنَاکِ بَیْنَ یَدَیْ حَاجَاتِنَا یَا وَجِیهَةً عِنْدَ اللَّهِ اشْفَعِی لَنَا عِنْدَ اللّه ....
.