نمایش جزئیات
ای هلال یک شب زینب
قربان حسین گشته قربانی دوست
گردید تمام هستی فانی دوست
جان داد و سر بریده اش بر سر نی
پیمود ره و کرد ثنا خوانی دوست
منزل به منزل طی طریق می کنید این قافله ، تا رسیدند دروازة کوفه ، همه کوفیان هلهله می کنند ، همه شادمانند ، اما عزیزان پیغمبر همه داغدار ، شماتت و تهمت و تهمت مردم دل اهل بیت را بیشتر خون می کند . می گویند اینها خارجی اند . اما سر بریده شروع می کند به قرآن خواندن (أُ م حَسِبتَ أَنَّ الکَهفِ وَ الرَّ قِیمِ کانُوا مِن آیا تِِنا عَجَباً ) 1
مردم اینها خاندان پیغمبرند . این سر بریده ای که قرآن می خواند سر حسین ، ناگهان زینب به سخن آمد . صدا زد ای هلال یک شبه زینب ،عزیز برادر ، هر چه با تو تکلم می کنم جواب زینب نمی دهی
حسینم جواب این دختر کوچکت را بده . ببین چگونه خیره خیره به سر بریده ات نگاه می کند .
منبع كتاب گلچين احمدي